فرمت : WORD تعداد صفحه:26
هر جا کلمه بخش بکار برده شده به جای آن ماده بگذارید
اقدامات و تحریم های اجتماعی در جمهوری چک
1- مقدمه :
قرن بسیتم یک دوران عجیب از لحاظ کثرت ، سرعت و میزان تغییر اجتماعی پیش بینی نشده بود پدیده ای که در نیمه قرن دوم شتاب بخشیده شد این تغییرات، علاوه بر چیزهای دیگر در یک حالت دائم بی ثباتی اجتماعی و نشانه های آن نشان داده می شوند البته این پدیده ، جمهوری چک را به ویژه از زمان تغییرات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی نوامبر 1989 کنار نگذاشت یکی از پیامدهای این پدیده افزایش سر سام آور جرم فجایع آن و گسترش فعالیت های خیالی بود (تعداد خلافکاران بار اول که عمدتا نوجوان و افراد بزرگسال زیر 22 سال بودند به طور مداوم افزایش یافت ) در جمهوری چک رشد شدید در میزان جرم ودر سال 1994 به اوج خود رسید در همین زمان فعالیت های خبایی پدیدار شدند که ما تا آن زمان هیچ گونه تجربه ای از آنها نداشتیم که از آن جمله قاچاق مواد مخدر ، آدم ربایی ، زور گویی، قتل بازرگان و اشکال جدید جرایم مالی و اقتصادی از جمله فرار از مالیات را می توان نام برد تمامی این جرایم اغلب مرتبط با جرم سازمان یافته هستند .
دلایلی برای این افزایش و رشد وجود دارد این دلایل اثر گذار بوده اند و هنوز هم اثر می گذارند ، و به طور هم زمان تاثیر آنها را شدت می بخشد عمده ترین دلایل کدام یک هستند ؟ بعد از سقوط رژیم پیشین در سال 1989 تشکیلات دولتی و عمدتا نیروی پلیس قدرتمند موقتا فلج شد این یک پدیده رایح مرتبط با انقلاب بود که همیشه همراه با اختلال و آشفتگی تشکیلات قدرت عدم امنیت و نگرانی آن است و اغلب همراه با تنفر و بیزاری از انجام کارکردهای قدرت آن می باشد ( در مورد چک بیزاری از برخورد با جرم بود ) نه تنها پلیس و دیگر بخش های قدرت بلکه شهروندان هم خودشان رادر وضعیت جدیدی یافتند که در تطبیق دادن خودشان با ان وضعیت مشکل داشتند سیستم ارزشی جامعه تا آن زمان به زور با وجود اینکه به طور ساختگی مورد تایید و حمایت بود ناگهان دیگر قابل اعمال نبود.
فرمت : WORD تعداد صفحه:177
1- تعریف دولت و عناصر آن
مفهوم دولت[1] تا سدهی شانزدهم رواج سیاسی نیافت. نخستین کاربرد آن در بحث عملی به نیکولو ماکیاولی[2] (1527-1469) نسبت داده میشود. مفهوم دولت نو در بخش عمدهی اروپای سدههای میانه، به تدریج پدیدار شد، در آن زمان دولت را با اقتدار عالی برابر میدانستند. متفکّران و پژوهشگران سیاسی در مورد تعریف دولت توافق نظر ندارند و این اختلاف نظر بیش از هر چیز به گوناگونی اندیشهها در مورد سرشت دولت که بر تعریفها اثر میگذارد، مربوط است. باید گفت که روی هم رفته سه گونه تعریف از دولت وجود دارد: تعریف فلسفی، تعریف سیاسی و تعریف حقوقی.
1-1 تعریف فلسفی: دارای یک هدف اصلی است: که ویژگیهای ضروری و بسندهی دولت کمال مطلوب، دولت خوب، یا دولت کامل را توصیف میکند از لحاظ فلسفی سه مکتب وجود دارد:
الف- دولت برای ایجاد هماهنگی میان اجزای گوناگون و ضروری جامعه وجود دارد. این نظریه به فیلسوفانی مانند افلاطون، ارسطو، آباء کلیسا- از جمله آکوئیناس- و همچنین سیسرون تعلق دارد.
پ- دولت در نتیجه مبارزه میان نیروهای متضّاد اجتماعی پدیدار شده است. مارکس و پیروان او این نظر را ارائه کردهاند.
1-2 تعریف سیاسی: در این نظر گفته میشود که جامعه از صورت بندیهای بسیار ساده تا بسیار پیچیده، بر پایهی تغییرات در نظام تولید، رشد مییابد؛ زیرا انسان نیازهای اساسی دارد که بدون تولید کردن تأمین نمیشود. در جریان این تولید، گروهها و طبقات اجتماعی و اقتصادی پدیدار شدند. مارکس و انگلس عقیده داشتند که در روند پیدایش طبقات، کار انسان از او بیگانه شد و انسان پیوسته میکوشد تا بر خودبیگانگی مادی و معنوی فائق آید.
1-3 تعریف حقوقی: دولت آن واحدی است که باید این ویژگیها را داشته باشد:
سرزمین، ملّت(جمعیّت)، حاکمیت(انحصار قدرت)، حکومت.
قبل از پرداختن به عناصر بنیادی دولت، به تعریف جامعی از دولت میپردازیم که «ژرژ بوردو»[3]از سیاستشناسان بنام فرانسه بیان کرده است: «دولت، «قدرت نهادینه» است. زیرا دولت نهادی است که از طریق سازمانهای خود به حاکمیّت ملّی تبلور میبخشد و ادارهی امور همگانی را بر عهده میگیرد، بدون آنکه جنبه شخصی یا گروهی داشته باشد» (نقیبزاده، 1380: 179).
دولت به عنوان مجموعهای بسیار پیچیده که بر تمامی نظام اجتماعی انسان تسلّط دارد، بر بنیادهایی استوار است که بدون این عناصر نمیتواند پیوندی ارگانیک متعادل و یکپارچه به وجود آورد و این عناصر عبارتند از:
سرزمین: ژان گاتمن[4] این تعریف را از سرزمین در رابطه با «حاکمیت» حکومت ارائه داده است: سرزمین بخشی از جلوهگاه جغرافیایی است که با ادامه فیزیکی قلمرو یک حکومت برابری پیدا میکند. این مفهوم گستره فیزیکی و حمایت سیاسی است که یک ساختار حکومتی به خود میگیرد. این مفهوم، پهنه فیزیکی یک سیستم سیاسی را معرفی میکند که در حکومتی ملّی[5] و یا در بخشی از آن که از گونهای اقتدار برخوردار باشد، قوام میگیرد (مجتهدزاده، 1381: 38-39).
ملّت: اندیشهی ملّت در انقلاب فرانسه اعتبار خاصی پیدا کرد و دولتها به اعتبار نمایندگی ملّت خود قدر و قیمت پیدا کردند. وطنپرستی و ملّتخواهی از قدیم در ژرفای اندیشه انسانها وجود داشته است و ادبیّات همهی کشورها جلوههای زیبایی از آن را به نمایش گذاشتهاند. امّا دولتهای امروز که به «دولت- ملّت» هم مشهورند عنصر دوم خود را از انقلاب فرانسه به بعد باز یافتند، هر دولتی که صاحب ملّتی یکپارچه، همبسته و متّحد باشد از قدرت و قوام و پشتوانه عظیمی برخوردار است.
حاکمیّت: بر قدرت قانونی بالاتر و برتری دلالت میکند که هیچ قدرت قانونی دیگری، برتر از آن وجود ندارد. «حاکمیت دو جنبه دارد:
جنبهی اوّل آن، برتری داخلی دولت در سرزمین خویش است و مفهوم جنبهی دوّم آن، این است که دولت استقلال خارجی کامل داشته و از مداخلهی دولت و یا قدرت سیاسی دیگری مانند سازمانهای بینالمللی بری است» (طاهری، 1378: 82).
در عین حال باید اذعان کرد که مفهوم حاکمیّت جنبه اطلاق خود را از دست داده است. وابستگی متقابل اقتصادی، وجود نیروهای فراملّی و مداخله سازمانهای بینالمللی حاکمیّت دولتها را تضعیف کرده است.
حکومت: اگر مسألهی حاکمیّت حل شود سازمانی لازم است تا به این حاکمیّت عینیّت بخشد. آن سازمان، حکومت است که با ارادهی مردم و تأیید آنها شکل میگیرد. سه عنصر دیگر حالتی تأسیسی دارند و وظیفهای بر عهدهی آنها نیست. «تنها حکومت است که به عنوان عنصر زنده، کار تدوین استراتژی، برنامهریزی و انجام وظایف دولت را بر عهده دارد و در نتیجه بصورت چشمگیرترین عنصر دولت در عرصهی زندگی یک ملّت جلوهگر میشود و باید از کارآیی بالایی برخوردار باشد» (نقیبزاده،1380: 182-185).
2- تعریف ملّت و عناصر آن
کلمهی «ملّت»[6] که از قرن سیزدهم باب شده، از واژه ای به معنی متولّد شدن[7] مشتق شده است. این کلمه در شکل «نیشن»، اشاره به گروهی از مردم داشت که بر مبنای اصل و نسب یا محلّ تولّد، با یکدیگر پیوند داشتند. بنابراین کلمهی «ملّت» در کاربرد اوّلیه آن، دلالت بر یک نسل از مردم یا یک گروه نژادی داشت، امّا فاقد اهمیّت سیاسی بود. فقط در اواخر قرن هجدهم بود که این واژه بار سیاسی یافت.
در دایرهالمعارف ناسیونالیسم، ملّت این گونه تعریف میگردد: «ملّت اجتماعی متصوّر و مفروض است که اعضایش، برپایهی اسطورههای جغرافیایی و دنیای جغرافیایی مشترک، به آن احساس تعلّق میکنند، و نیز اجتماعی سیاسی و سرزمینی از منافع است که اعضایش تجهیز شدهاند تا از راه کسب حاکمیّت بیشتر بر مکانی که خانه یا وطن خود میدانند، کنترل آینده خویش را به دست گیرند» (ماتیل، 1383: 365).
گروهی معتقدند هر ملّتی دارای خصوصیاتی میباشد از قبیل محلّ زندگی، نژاد، مذهب، زبان، مشی سیاسی و وفاداری به یک سازمان سیاسی خاص، رسوم و آداب مشترک که این عوامل را میتوان عناصر متشکله «ملّت» دانست. همین عوامل هستند که باعث تشخیص ملیّتهای مختلف از یکدیگر میباشند، ولی ضروریترین عامل تشکیلدهنده ملیّت اراده متحّدی است که بین افراد آن ملیّت بهوجود میآید و صرف وجود همین اراده است که ناسیونالیسم را به وجود میآورد (انصاری، 1345: 11).
با توجه به تعریف ملّت، عناصر تشکیلدهنده آن با تعریفی اجمالی از هر یک در ذیل ارائه میگردد:
زبان: یکی از عناصر مهمّی که در وحدت یک گروه انسانی مؤثر است، زبان است. اکثر کشورهایی که در جهان امروز وجود دارند، هر کدام دارای یک زبان مشترک هستند که ساکنان آن کشور بدان تکّلم میکنند. درپارهای از موارد، گروههای جدایی طلب، تجزیه طلب، از زبان به عنوان سمبل آرزوهای ناسیونالیستی و میهنخواهی استفاده میکنند که به این گونه زبانها، زبانهای سیاسی میگویند.
نژاد: عنصر مهمّ دیگر که در پیدایش ملّت مؤثر دانسته شده است، نژاد است. در این زمینه بعضی از اندیشمندان معتقد به برابری نژادی نیستند، بلکه معتقدند برخی از آنها بر برخی دیگر برتری دارند.
مذهب: مذهب نیز از جمله عوامل تشکیلدهندهی اجتماعات است و قبل از گسترش مدرنیته، تقسیم جهان بر پایه این عامل استوار بود، که پس از آن نقش عامل مذهب در تشکیل اجتماعات کمرنگ تر شد.
سرزمین یا محدوده جغرافیایی: عنصر دیگری که در تشکیل ملّت سهم نسبتاً زیادی دارد، محدوده جغرافیایی است. وحدت سرزمین نقش فراوانی در وحدت ملّت دارد.
تاریخ و فرهنگ: تاریخ و فرهنگ ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند، به نحوی که رویدادهای تاریخی باعث ایجاد روحیّات و آداب و رسوم خاصّی در بین مردم میشوند و تأثیر فراوانی در ایجاد و استحکام پیوندهای آنها دارند، زیرا نوعی حافظه تاریخی مشترک پدید میآورد که انسانها، همواره بدان رجوع میکنند.
روابط اقتصادی و عامل تاریخی: عنصر دیگری که در تشکیل ملّت نقش دارد، روابط اقتصادی در میان افراد یک جامعه است و صرف وجود مردمانی خاص در قلمروی معین نیست که یک ملّت را پدید میآورد بلکه مراودات و ارتباطات بین این افراد نیز در تشکیل ملّت مؤثر میباشند، و بالاخره علاوه بر تمام عواملی که تاکنون به آن پرداخته شد، نقش عامل سیاسی نیز در فرآیند ملّت سازی بسیار قوی است تا جایی که در پارهای از موارد نقش سایر عناصر متشکله ملّت از قبیل زبان، نژاد، مذهب و ... تحتالشعاع این عامل واقع میشود. تفاوت در عناصر فوق سبب پیدایش ملّیتهای مختلف میگردد (قمری،1380: 10-19).
3- ناسیونالیسم
پس از بحثهایی که راجع به ملّت و عناصر تشکیلدهندهی آن شد، در اینجا به تعاریف ناسیونالیسم پرداخته میشود. باید توجّه داشت که دربارهی مفهوم ناسیونالیسم هنوز تعریف دقیق و واحدی ارائه نشده است و صاحب نظران در این مورد همنظر نیستند و یکی از دلایل مهمّی که باعث شده تا تعریف واحدی در این مورد وجود نداشته باشد، تغییر مفهوم ناسیونالیسم با توجه به تحوّلات تاریخی است.
دایرةالمعارف بینالمللی علوم اجتماعی ناسیونالیسم را چنین تعریف کرده است:
« ناسیونالیسم نوعی عقیده سیاسی است که زمینه یکپارچگی جوامع جدید و مشروعیّت ادّعای آنها برای داشتن اقتدار را فراهم میآورد. ناسیونالیسم وفاداری اکثریت مردم را متوجّه یک دولت- ملّت مینماید. خواه این دولت- ملّت موجود باشد و خواه این که به صورت یک خواسته باشد. دولت- ملّت نه تنها به عنوان یک شکل ایدهال «طبیعی» یا «عادی» از نظام سیاسی مورد نظر واقع میشود، بلکه به عنوان یک چارچوب ضروری برای تمام فعّالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مورد نظر قرار میگیرد» (قمری، 1380 : 17).
در کتاب «دانشنامه سیاسی» ناسیونالیسم به صورت ذیل تعریف شده است:
ناسیونالیسم، به عنوان آگاهی گروهی، حس همبستگی و یگانگی پدید میآورد که از اشتراک در عواملی مانند زبان، ارزشهای اخلاقی، دین، ادبیات، سنّتهای تاریخی، تاریخ، نمادها و تجربههای مشترک سرچشمه میگیرد. ناسیونالیسم همچنین احساس مسئولیت در برابر سرنوشت ملّی و وفاداری به ملّت را در بر دارد که بر دیگر وفاداریها (مانند وفاداری به خانواده) مقدّم است (آشوری، 1370: 320).
و در تعریفی عامتر میتوان «ناسیونالیسم» را به صورت ذیل تعریف کرد:« ناسیونالیسم یعنی وحدت نظر و شرکت در مرام و آرزوی گروهی از مردم بر اساس خصایص ملّی و نژادی برای تشکیل یک حکومت واحد و مقتدر» (بیگدلی، آبان1383: 67).
3-1 تاریخچهی ناسیونالیسم
الف- ناسیونالیسم و روند دولت- ملّتسازی (دولت مطلقه)
ناسیونالیسم زمانی مفهوم دارد که تفکّر یا تصوّری از ملّت داشته باشیم. پس باید ابتدا چگونگی شکلگیری ملّت و سپس رابطهی آن را با کلمه ناسیونالیسم دریابیم. ملّت یک پدیدهی تاریخی سیاسی است یعنی در مرحلهای از تاریخ پیدایی انسان در روی زمین و به نیروی انگیزههایی که بیشتر سیاسی بوده کمکم سازمان یافته است. «اصلیترین معنای ملّت که بیش از هر معنای دیگر این واژه تبلور یافته، معنای سیاسی آن است» (هابزبام، 1382: 30).
ملّت به مفهومی که امروز ما با آن آشناییم، یعنی ملّت-کشور، واقعیت تازهای است که در گذشتههای دور وجود نداشته است بلکه بعدها همگام با رشد بورژوازی اروپا جان میگیرد و عنصرهای پدید آورنده آن روشنتر و دقیقتر میشود. پیدایی ملّتها تحت تأثیر انگیزههای بیشمار در درازی سدهها به کندی پدید آمده است. ملّتها با مفهومی که امروز با آن آشنایی داریم، در عصر جدید شکل میگیرند. این روزگار را دوره «تجدید حیات» «رنسانس» مینامند و این دوره از آن نظر دوره «تجدید حیات» نامیده شده است که بازگشتی به اصول قبل از پیدایش مسیحیت است.
عصر جدید، عصر انقلاب فرهنگی است که حدوداً میان سالهای 1450 و 1520 میلادی روی داده است. هدف اصلی این انقلاب سازگار کردن انسان با دگرگونیهای محیط است تا بتواند از دستآوردهای مادّی و معنوی دنیوی بهره گیرد (ابوالحمد، 1376: 118).
دگرگونیهای اقتصادی، گسترش بازرگانی، سرنگونی فئودالیسم، پیدایی و گسترش سرمایهداری نو، از رهآوردهای دیگر عصر جدید است. در زمینهی سیاسی نیز دگرگونیهایی رخ میدهد. «ماکیاولی» اثر مشهور خود «شهریار» را در 1514 مینویسد. او برای نخستین بار سیاست را از دین و اخلاق جدا میکند. اثر او «شهریار» فریاد اعتراضی است علیه سلطهی بیمرز کلیسا. کشورهایی با ویژگی ملّی در قلمرو حاکمیّت پاپ بنیان میگیرند و اعلام این حاکمیّت تنها در برابر کلیسا نیست بلکه هر یک از این کشورها، ملّتی نوخاسته در برابر کشور- ملّتهای دیگر است و سرسختانه از خواستهای ملّی ویژه خود پاسداری میکند.
کشوری که بدین ترتیب پدید میآید، جانشین سازمانهای اداری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فئودالی میشود. قلمرو آن گستردهتر از قلمرو کم و بیش تنگ جامعه فئودالی است. جنگهای سخت در قلمرو منطقهای که داعیهی کشور شدن دارد میان شاه و فئودالها درمیگیرد. شاه به نمایندگی و پاسداری از خواستهای ملّی، حاکمیّت خود را علیه فئودالها که معرّف و نماینده حاکمیّت منطقهای و گروهیاند برقرار میکند.
[1] - State
[2] - Nicolo Machiavelli
[3] - George Bordue
[4] - Jean Guttmann
[5] - nation state
[6] - nation
[7] - nasci
فرمت : WORD تعداد صفحه:70
چکیده
فصل اول – بررسی مفهوم تروریسم
گفتار اول – تعریف تروریسم
بند اول – واژه شناسی تروریسم
بند دوم – مشکل تعریف
بند سوم – در جستجوی تعریفی برای تروریسم
بند چهارم – انواع تروریسم
گفتار دوم – سوابق تاریخی
بند اول – تروریسم در عهد باستان و قرون وسطی
بند دوم – تروریسم در روزگار معاصر
گفتار سوم: اقدامات جامعةبین المللی برای مقابله باتروریسم
بند اول – اقدامات جامعة ملل
بند دوم – اقدامات سازمان ملل متحد
قسمت اول – کنوانسیونهای بین المللی
قسمت دوم – قطعنامه های شورای امنیت
بند سوم: کنوانسیونهای بین المللی منطقه ای
گفتار چهارم: رویکرد حقوقی نسبت به تروریسم
بند اول: تروریسم در حقوق داخلی
بند دوم: تروریسم در حقوق بین الملل
بند سوم: اسلام و تروریسم
گفتار اول: حق حیات در نظام بین المللی حقوق بشر
حق حیات در کمیسیون اروپایی حقوق بشر
گفتار دوم – الزامات حقوقی مترتب بر حق حیات
بند اول : بعد منفی حق حیات
بند دوم: بعد مثبت حق حیات
بند سوم: استثنائات بر حق حیات
قسمت اول: مجازات اعدام
قسمت دوم: موارد خاص سلب «خود سرانة» حیات
بند چهارم: حق حیات و جنگ
بند پنجم: حق حیات در کنوانسیونهای چهارگانه ژنو
گفتار سوم: حق حیات در نظام حقوقی اسلام
بند اول: بعد منفی حق حیات در نظام حقوقی اسلام
بند دوم: بعد مثبت
فرمت : WORD تعداد صفحه:68
فهرست مطالب
بخش اول – شکست بزرگ
فصل اول: میراث لنین 15
فصل دوم: فاجعه استالینیم 22
فصل سوم: استالینیم راکد 32
فصل چهارم: تناقض اصلاحات 40
بخش دوم
فصل پنجم: تفرقه شوروی 47
بخش سوم: احتضار کمونیسم 56
فصل ششم: بحران عمومی 57
فصل هفتم: پس از کمونیسم
مقدمه:
سلطة کمونیسم بر بخش اعظم تاریخ قرن بیستم تا حد زیادی ناشی از نقشی است که کمونیسم، بموقع، در جهت «بیش از حد ساده جلوه دادن» مسائل ایفا نمود. کمونیسم که مالکیت خصوصی را منشا تمام بدیها می دانست ادعا کرد که الغای مالکیت خصوصی، نیل به عدالت حقیقی و کمال انسانیت را امکانپذیر خواهد ساخت این وعده صدها میلیون نفر از مردم جهان را متعهد ساخت و امیدهایی را دردل آنان زنده نمود. بدین ترتیب، کمونیسم با احساسات تودههایی که به تازگی آگاهی سیاسی پیدا کرده بودند، تطبیق میکرد. از این نظر، بین کمونیسم و مذاهب بزرگی که هر یک تفسیر جامعی از مفهوم زندگی انسان ارائه می دهند، شباهتهایی وجود داشت. جامعیت و سادگی کمونیسم بود که آن را چنان فریبنده و اطمینان بخش می ساخت و به یک تابلوی راهنما برای مبارزهای پرشور تبدیل مینمود.
همانند مذاهب بزرگ، مکتب کمونیسم نیز تحلیلهای متعددی را ارائه نمود که از سادهترین تحلیل شروع و به مفاهیم نسبتاً پیچیدهتر فلسفی ختم میشد. برای آن کسی که کوره سوادی داشت، همین کافی بود که یاد بگیرد که تمام زندگی در جنگ طبقاتی خلاصه می شود و سعادت اجتماعی فقط در جامعة کمونیستی تحقق خواهد پذیرفت. آنچه که از نظر روانی سخت خوشایند فرد محروم واقع میشد، توجیه اعمال خشونت وحشیانه علی «دشمنان خلق» بود، یعنی علیه کسانی که از منافع مادی بیشتری برخوردار بودند و از آن پس میشد آنان را با خشنودی تحقیر نمود، مورد تعدی قرار داد و نابود کرد.
ولی کمونیسم فقط یک پاسخ پرشور به نگرانیهای عمیق [محرومین] و یا یک عقیدة مبتنی بر تنفر از جامعه نبود. کمونیسم، در عین حال، نظام فکری کاملا قابل درکی بود که انسان را ظاهرا به طور بیسابقهای نسبت به گذشته و آینده بصیر می ساخت و آرزوی قشرهای جدیداً سواد آموختة جامعه را کم خواستار فهم عمیقتر جهان پیرامون خویش بودند، برآورده میساخت. بدین ترتیب، فرضیة مارکسیسم، در نظر کسانی که بصیرت بیشتری داشتند کلید فهم تاریخ بشر، یک شیوة تحلیل برای تشخیص علل تحولات اجتماعی و سیاسیع یک تفسیر دقیق از حیات اقتصادی و مجموعهای از آگاهیهای گوناگون دربارة قوای محرکة جامعه جلوه نمود. مفهوم «دیالکتیک تاریخی» وسیلة بس ارزشمندی برای مقابله با تناقضات عالم واقع به نظر رسید. در عین حال، تاکید روی مبارزة سیاسی در جهت پیشبرد یک «انقلاب»رهایی بخش و همچنین تاکید بر سلطة همه جانبة دولت، به منظور ایجاد یک جامعة عادلانة مبتنی بر برنامهریزی معقول، سخت باب طبع روشنکفرانی واقع شد که مشتاق یک مبارزة ظاهراً مبتنی بر عقل بودند.
بدین سان، کمونیسم چه در نظر ساده لوحان، و چه در نظر فرهیختگان خوشایند جلوه کرد زیرا به هر دو گروه راه نشان داد و تقسیری رضایتبخش، همراه با یک توجیه اخلاقی، ارائه نمود. کمونیسم باعث شد تا پیروانش خود را محق، درستکار و متکی به نفس احساس کنند. کمونیسم هیچ نکتهای را مبهم باقی نگذاشت و ادعا کرد که هم یک فلسفه و هم یک علم است این مرام هر کس را با هر سطح فکر، به نحو مناسبی راهنمایی میکرد به او تسلای تاریخی میداد و مهمتر از همه دربارة آنچه که از طریق مبارزة مستقیم سیاسی قابل حصول بود، سخت مبالغه میکرد.
فرمت : WORD تعداد صفحه:45
«فهرست مطالب »
عنوان صفحه
مقدمه
فصل اول: قواعد حقوق بین الملل اسلامی
فصل دوم :اسلام و حقوق بین الملل در زمان جنگ
بخش اول : جنگ در اسلام
بخش دوم : اهداف جنگ دراسلام
بخش سوم : انواع جنگ در اسلام
فصل سوم : قانون – جنگ و جهاد
فصل چهارم : جهاد در اسلام
فصل پنجم : نتیجه گیری
فصل اول
قواعد حقوق بین الملل اسلامی
مبنای قواعد این رشته از حقوق مانند سایر رشته های حقوق اسلامی عبارتست از نص ، سنت ، عقل و اجماع 1 . نصوص متضمن احکم در خصوص حقوق بین الملل بر اثر اتفاقات اجتماعی و سیاسی در زمان رسول اکرم (ص) تدریجاً پدید آمد و سنت نبوی (ص) آنرا توضیح و تکمیل نمود . نقش دو عامل اخیر یعنی عقل و اجماع نقش متمم و مکمل آندو در قرون بعد بوده است .
پیامبر گرامی مسلمین (ص) در دهساله تماس و مراوده با اقوام و پیروان مذاهب گوناگون مرحله پر برکتی از تجارب بین المللی را گذراند که در خلال آن دوران احکام الهی تکلیف رهبران جامعه اسلامی را در قبال موقعیت های متعدد و متغییر تعیین کرد . قواعدی که خداوند متعال در قرآن کریم جهت تنظیم مناسبات مسلمین با دیگر جوامع سیاسی و مذهبی تعیین فرموده است در صدر تاریخ اسلام توسط رسول اکرم (ص) ، نخستین زمامدار مسلمانان به اجرا در آمد و سنت وی (ص) علاوه بر تبیین طرز تطبیق آنها چگونگی برخورد با موارد جزئی و دقائق موقعیت های مختلف را روشن ساخت .
ما در صدد آن نیستیم که در اینجا همه قواعد حقوق بین الملل اسلامی و کلیه نظریات و آراء فلسفی – اجتماعی را که با تقریر قواعد مزبور ملازمه دارد. بشرح آوریم . چه ، شرح محققانه این رشته از حقوق اسلامی ، مستلزم حداقل مطالعه و دقت در پیمان ها ، عهد و قراردادها ، برخورد های سیاسی رسول اکرم ( ص) با رؤسای قبائل عربستا ، پادشاهان و زمامداران کشورهای همسایه ، تحلیل شرایط و عوامل موجبه آنها ، همچنین تفحص در معاهداتی است که زمامداران اسلامی در مراحل بعدی تاریخ بسته اند و ارتباطات دیپلماتیکی که با بیگانگان داشته اند .
چون قصد ما در این مختصر جز این نیست که اشاره ایی کوتاه به قواعد معین و اصول مسلم اسلامی در حقوق بین الملل بنمائیم فقط بر خطوط درشت قرآن مجید و سنت نبوی (ص) که متضمن اصول تئوریک و مبانی حقوق بین الملل یا قواعد مهم این رشته از حقوق می باش انگشت می گذاریم و از تفصیل جزئیات در خواهیم گذشت .
علم حقوق بین المللی ،دانش آداب جنگ و صلح است
دانشمندانی که برروابط ملل همت گماشته اند دو موضوع جنگ و صلح را اساسی ترین مباحث رشته بین المللی حقوق دانسته اند . دیده می شود که گاه کتابهایشان را به همین دو بحث نامیده اند . گروسیوس را که به پدر حقوق بین الملل مقلب می باشد کتابی است موسوم به « جنگ و صلح » و به این سبب بوده است که ایشان می پنداشته اند برای مناسبات متقابل ملت ها جز دو حال بتصور نمی توان آورد : حالت جنگ ، و حالت صلح ؛ و حالتی جز این دو به وقوع نمی پیوندد و محقق نمی گردد . چون چنین است باید از مناسبات ملل د راین دو حالت ویژه و منحصر گفتگو به عمل آورد و قواعد و مقرراتی را که لازمست مبنای عمل دولتها در این دو حالت متضاد قرار گیرد معین کرد ! مثلا باید دید دولت ها در دوهر صلح چگونه باید رفتار کنند ؟ یا کدام جنگ روا و کدام نارواست ؟
1 . ادله اربعه
فرمت : WORD تعداد صفحه:62
فهرست
ژرفترین سپاس ها ............................................................................ 3
تعریف های فدرالیسم ...................................................................... 4
معانی مختلف فدرالیسم ..............................................................4 فدرالیسم وانجمن های ایالتی درایران ............................................. 7
گفتگوی آقای" ناصر ایرانپور" ....................................................... 30
اوضاع فدرال در آلمان .................................................................. 32
نگاهی کوتاه تاریخی به تحولات عراق ........................................... 37
سخن آخر ....................................................................................... 45
ژرفترین سپاس ها:
از لطف بی پایان الهی که مرا توفیق عطا کرد هدایتگر درونم را اشتیاق جستن, هدیه نمود.
از قلب پاک مادرم و روح مهربان پدرم برای همه ی محبت ها,فرزانگی ها و تشویق هایشان.
تعریف های فدرالیسم
معذلک فدرالیسم نیز مانند دموکراسی بر مجموعه ای از اصول استوار است.فدرالیسم تفکر و منشی است در قبال"دیگران" و جامعه و شکلی است از اشکال مختلف سازماندهی اجتماعی1.
میدان عمل و کارکرد فدرالیسم وسیع است:
20کشور فدرال بر 51.82% خاک دنیا حکومت می کنندو نماینده ی 39.58% مردم دنیا هستند2.
فدرالیسم گونه ای جستجو است در حوزه سازماندهی اجتماعی-سیاسی برای یافتن راه حلی شایسته.
معانی مختلف فدرالیسم:
- بعضی آن را به عنوان راه حلی برای زندگی دسته جمعی در جامعه ای معینبا وجود اختلافات عمیقی که ممکن است وجود داشته باشد. به نظر آنان فدرالیسم راه حل سومی است میان جهانی کردن ناشی از توسعه ی تکنولوژی و تعلق خاطر به فرهنگ ملی.
- گروهی دیگر, فدرالیسم را وسیله ای برای تسلط گروه غنی ترو یا دارای تعداد بیشتر را در زیر ظاهری فریبنده پنهان میکند .
- برای برخی دیگر روشی است بر ضد تمرکز قدرت و آشتی دادن آن با سیاستی مردمی.
در آغاز به نظر می رسد که فدرالیسم مفهومی عام است که گروهی از نهادها وسازمان های سیاسی و اجتماعی را در برمیگیرد حال آنکه برای درک معنای صحیح این واژه باید میدان تحقیق را محدود کرد. فدرالیسم راباید با اعمال رژیم های فدرال وتئوری هایی که برای تجزیه و تحلیل آن وجود دارد سنجید.
اگر چه اتحادیه ی شهرهای یونان اولین تجربه ی شناخته شده درباره ی فدرالیسم است این واژه در فرهنگ یونان قدیم وجود نداشته است زیرا این اتحادیه ها اجتماعی را تشکیل می دادند که براساسLe Foedus (ریشه ی کلمه ی فدرالیسم)استوار بود, یعنی قراردادی بین شهرهای مستقل برای رسیدن به هدفی مشترک در مسائل دیپلماتیک , نظامی و حتی ورزشی.
فرمت : WORD تعداد صفحه:31
بریتانیا به عنوان یک قدرت بزرگ اروپایی همواره بدین شهرت داشته است که مخالف تعمیق همگرایی در اروپاست . در واقع این کشور یکی از سرسخت ترین مخالفان تبدیل اتحادیه به یک فدراسیون اروپایی بوده است به اعتقاد صاحب نظران ، تنها الزامات اقتصادی بریتانیا را وادار به پیوستن به روند همگرایی در اروپا کرد و روی هم رفته این شکور در سیاست های خود به جای نگاه اروپایی ، نگاهی فراآتلانتیکی دارد . مقاله حاضر تلاش دارد به بررسی نگرش بریتانیا به روند وحدت اروپا و نیز سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا و نیز سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا بپردازد .
کلید واژه ها : بریتانیا ، اتحادیه اروپا ، سیاست خارجی و امنیتی مشترک
مقــدمه :
بریتانیا یکی از قدرتهای بزرگ است که همواره در تحولات بین المللی نقش مهم و تاثیرگذاری داشته است . با مطرح شدن بحث وحدت اروپا ، موضوع گیری بریتانیا در قبال این موضوع از اهمیت بالایی برخوردار بوده است و به هرحال عضویت بریتانیا یا خارج ماندن این کشور از فرایند وحدت اروپا برای سال های متوالی در کانون مباحث سیاسی داخل این کشور قرار داشت . بریتانیا یکی از کشورهای مهم در اتحادیه اروپایی است که در کند کردن سرعت همگرایی در اروپا نقش به سزایی داشته است و همواره یکی از کشورهایی بوده که با تبدیل این اتحادیه به یک فدراسیون اروپایی مخالفت کرده است . علاوه بر این ، این کشور روی خوشی به سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا نشان نداده است . به طور کلی می توان نگرش بریتانیا به معاهده اتحادیه اروپا را در تعریف بریتانیایی دیپلماسی خلاصه کرد : برای تعریف دیپلماسی به شیوه بریتانیایی ، روایت کم نیست ؛ ولی متداولترین آنها چنین است : نگرشی دراز مدت و صبورانه مبتنی بر این گفته معروف که « بریتانیا دوست و متحد ندارد ؛ صرفا ًمنافع دارد » رویکرد بریتانیا به اتحادیه اروپا بستگی تام و مطلق به منافع ملی این کشور دارد . در این مقاله به بررسی نگرش بریتانیا به وحدت اروپا خواهیم پرداخت .
عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا :
الف ـ از درخواست عضویت تا فروپاشی نظام دو قطبی
رویکرد بریتانیا به وحدت اروپا از ابتدای شکل گیری مباحث در این مورد در حال تحول و دگرگونی بوده است .
افزایش نقش و اهمیت مورد در حال تحول و دگرگونی بوده است . افزایش نقش و اهمیت اتحادیه اروپایی باعث شد که بحث عضویت بریتانیا در این اتحادیه در محافل داخلی این کشور مطرح شود . چرچیل ، نخست وزیر بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم و سال های پس از آن معتقد بود اروپا باید متحد شود تا بتواند در کنار آمریکا برای نجات اروپای شرقی از سیطره اتحاد اروپا باقی می ماند . جانشینان چرچیل برای سال ها به طور جدی به این مسئله نگاه نکرده اند . از همان سال های ابتدایی پس از جنگ جهانی دوم ، که تلاش برای تحقق ایده اروپای متحده ، شکل جدی به خود گرفت ،؛ مهمترین انتقاد آنتونی ایدن ، نخست وزیر وقت انگلیس ، این بود که کشورش حاضر نیست در اروپایی که به صورت فدراسیون اداره می شود و پول و پارلمان مشترک داشته باشد شرکت نماید . از رو هنگامی که درماه مه 1950 میلادی ، شومان ، وزیر خارجه فرانسه ، اعلامیه تاسیس جامعه زغال و فولاد اروپا را صادر کرد ، بریتانیا به آن پاسخ منفی داد : یکی از دلایل عدم شرکت بریتانیا در این جامعه این بود که شومان ، این جامعه را اولین گام به سوی تشکیل فدارسیون اروپا علام می کرد . آنتونی ایدن ، جانشین وینستون چرچیل اروپا اعلام می کرد . آنتونی ایدن جانشین وینستون چرچیل در فردای پس از جنگ جهانی دوم ، نسبت به خط مشی جامعه اقتصادی اروپا برخورد بسیار منفی و سختی از خود نشان داد وهرگونه مشارکت انگلیسی را در این جامعه نفی کرد .
فرمت : WORD تعداد صفحه:23
مقدمه:
حضور دمکرات های جوان در کنگره و تغییر سیاست آمریکا در اوایل دهه ی 1970 کنگره تحت فشار اصلاح طلبان از داخل و دگرگونی مالی اجتماعی از خارج تغییر ماهیت داد؛ کنگره ی پیش از دهه 1950 کنگره ای سالمند سالار و محافظه کار بود که تحت سلطه ی گروهی از دموکرات های جنوبی معروف به ( دموکرات های دیکی ) قرار داشت این عده همیشه معتقد بودند که تا آخر عمر به مدت قانون ارشدیت کرسی های خود را حفظ خواهند کرد ، اما سلطه ی این عده در دهه 1960 میلادی از دست رفت که در وحله اول ناشی از توسعه اقتصادی و اجرای قانون حق رای بود که به کنترل تک حزبی در ایالات جنوب خاتمه داد و در مرحله بعد به سبب مخالفت دموکرات های جوان با مداخله ی آمریکا در ویتنام از دوره ی جانسون و همچنین اقدام نیکسون در توقیف بودجه تخصیصی کنگره برای امور رفاهی بود که در پی اصلاح و دمکراتیک کردن کنگره بازیابی برخی از اختیارات برآمدند که طی دهه های اخیر به ریاست جمهوری باخته بودند.(1)
چگونگی روی کار آمدن کارتر:
|
در پی رسوایی واترگیت اصلاحات شتاب گرفت و این روند با انتخابات نوامبر 1974 که به انتخابات بعد از واترگیت مشهور شده بود ادامه یافت چنین روندی باعث شد جمهوری خواهان بسیاری از کرسی های ایالات شمال و شهرهای حاشیه ای را از دست بدهند و راه برای ورود گروهی از جوانان دموکرات به کنگره هموار شود .
دوره ریاست جمهوری جرالد فورد از دید افکار عمومی و جریانات سیاسی آمریکا یک دوره سردرگمی و ناامیدی بود . دراین دوره کسادی اقتصادی چشمگیر بود و با وجود بهبود نسبی در اقتصاد کشور در سال 1975 فورد نتوانست مجبوبیت چندانی را به دست آورد.(1)
زمامداری کارتر در نوامبر 1976 ( 1355 آبان ماه ) را می توان نقطه آغاز پیوند حقوق بشر با دستگاه تصمیم گیری ایالات متحده دانست البته این سیاست ناشی از حکومت کارتر نبود بلکه این خواست مردم و کنگره ی آمریکا بود که در پی چنگ ویتنام و افشاگری در مورد سیاست هایی که ایالات متحده در امریکای لاتین و دیگر مناطق تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و حفاظت از منابع و ارزش های سنتی آمریکا دنبال می کرد ، شدت گرفت و اجرای آن ضرورت یافت از این رو کنگره متاثر از ورود دمکرات های لیبرال و جوان برای ایجاد تشکیلات حقوق بشر در ساختار درست و تنظیم گزارش هایی در این زمینه اصرارداشت ، لذا قوانینی را وضع کرد که به موجب آن کمک های اقتصادی و نظامی ایالات متحده به دولت های خارجی مشروط به اجرای حقوق بشر در آن کشورها می شد
فرمت : WORD تعداد صفحه:13
مقدمه :
مفاهیم بنیادی مشارکت سیاسی، احزاب و انتخابات در علم سیاست ارتباطی
منطقی با یکدیگر دارند، به گونهای که بدون یکدیگر به تنهایی بیمعنی به
نظر میرسند. مشارکت سیاسی بدون وجود احزاب و نهادهای مدنی ناقص و عملاً
بیتأثیر است. در حالی که با حضور احزاب، مشارکت نهادینه و قانونمند
میگردد و این از طریق انتخابات با حق رأی عمومی مردم میسّر است. در این
زمینه اگرچه در ایران سابقه وجود و حضور احزاب سیاسی را در گذشته تجربه
کردهایم و دورههای مختلف زندگی حزبی در ایران شکل گرفته است، اما واضح
است که تا حال فاقد آن نهادینگی بوده است که مقولات سه گانه مطرح شده در
کشورهای توسعه یافته نهادینه شدهاند.
بعد از پذیرش قطعنامه 598 و خاتمه جنگ هشت ساله عراق با ایران وفعالشدن
نیروهای سیاسی در عرصه سیاسی و اجتماعی، جناحبندی درون نظام سیاسی نیز
وضوح بیشتری پیدا کرد و آشکار گردید. و در چهارچوب آن احزاب و گروههایی به
فعالیت سیاسی با هدف کسب قدرت پرداختند. در حالی که در خارج از این چهارچوب
نیز برخی از گروهها و سازمانها که از قبل وجود و حضور داشتند، به فعالیت
خود ادامه دادند و به نقد وضع موجود مشغول شدهاند.
اوج فعالیتهای حزبی، یعنی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 76 و 1380 و
انتخابات مجلس ششم در بهمنماه 1378 در کنار اولین دور انتخابات شوراهای
شهر و روستا؛ کانون توجه را به نقش احزاب در افزایش مشارکت سیاسی مردم،
معطوف داشت. اکنون نیز با توجه به تجارب کنونی و برخی دیدگاههای تحلیلی
مربوط به حافظه تاریخی ایران به نظر میرسد که هنوز در زمینه فعالیت احزاب و
نقش آنها در جامعه و دولت ایران ابهاماتی وجود دارد. در این مقاله در صدد
تحلیل این ابهامات و مشکلات بوده و سعی دارد تا به بررسی نقش احزاب در
توسعه سیاسی ایران و تاثیر گذاری بر عوامل قدرت در ایران بپردازد.
قبل از وارد شدن به مبحث اصلی و برای آشنایی با نکات مطرح شده تاریخچه
مختصری از روند شکل گیری احزاب و گروه های سیاسی در ایران ارائه گردیده و
ضمن معرفی تعدادی از آنان زمینه ورود به تعریف مساله را مهیا خواهیم نمود .
تاریخچه احزاب سیاسی در ایران :
پس از پیروزی جنبش مشروطه نخستین احزاب و گروههای سیاسی علنی رسما وارد صحنه ی سیاسی کشور شدند و به فعالیت پرداختند این تحرکات حزبی تا زمان به قدرت رسیدن رضا خان ادامه پیدا کرد در دوران رضا خان فعالیتهای حزبی با سرکوبی روبرو شد و یک دوره رکود فعالیت های حزبی را شاهد هستیم.اما پس از سقوط رضا خان در شهریور 1320و جانشینی محمد رضا شاه کشور به سمت یک فضای باز سیاسی به پیش رفت . در این فضا که دیگر سرکوبی رضا خانی نبود زمینه ی مساعدی برای رشد احزاب و گرو هها ی سیاسی فراهم شد البته در دوران محمد رضا فعالیت جریانات سیاسی و احزاب وابسته به آن همراه با شدت و ضعف بوده است در سال 1327در پی ترور ناموفق شاه موجی از دستگیریها و سرکوب احزاب آغاز شد اما فضای باز و آزادیهای سیاسی به کلی از بین نرفت . اوج فعالیت احزاب در دوران محمد رضا شاه را باید سالهای 1330 تا 1332 در زمان نخست وزیری مصدق جستجو کرد . که اقتدار شاه در این دوسال به شدت ضعیف شده بود و جریانهای لیبرالی ،مذهبی ،چپ در این دوران نقش پررنگی را ایفا نمودند .اما با کودتای 28 مرداد 1332مجددا سیاست حذف جریانات و احزاب وابسته ی به آنها دنبال شد.واین وضعیت تا سال 1339 دنبال شد که دوران تثبیت اقتدار محمد رضا شاه بود.اما به دنبال روی کار آمدن جان .اف.کندی که دموکرات بود و نخست وزیری علی امینی در سالهای 1339تا 1342مجددا یک فضای سیاسی باز موقت ایجاد می شود و شاهد تحرک جریانات و احزاب سیاسی در این دوران هستیم. اما این تحرک با سرکوب قیام 15 خرداد 1342پایان می پذبرد و دیکتاتوری محمد رضا شاه تقویت می گردد به دنبال این سرکوبی گروهها وجریانات سیاسی فعالیتشان را زیرزمینی می کنند و زمینه برای شکل گیری گروههای مسلح و سازمانهای چریکی فراهم می شود . البته در این دوران شاهد شکل گیری احزاب نمایشی و صوری وابسته ی به سلطنت می باشیم . سر انجام وقایع سال 1356 و انقلاب 1357 موجب فروپاشی نظام شاهنشاهی و شکل گیری فصل جدیدی از احزاب در ایران می شود.
پس از انقلاب نیز شاهد شکل گیری احزاب جدیدی هستیم دوران بعد از انقلاب چهار مقطع از هم متمایز است :1-از 1357 تا1360 2- از خرداد 1360 تا 1376 3-از سال 76 تا 1384 4- از سال 1384 تاکنون.
1-1357 تا 1360 :در این سالها سه جریان از هم قابل تفکیک است :
جریان چپ:که نماد آن در حزب توده بود:با پیروزی انقلاب اسلامی سران حزب، اعضای کمیته ی مرکزی و اجرایی وارد ایران شدند و برای آنکه چهره ای انقلابی از خود نشان دهند ضمن مخالفت با دولت موقت، به حمایت از خط امام(ره) و اشغال لانه جاسوسی پرداختند.اما این تظاهری بیش نبود .نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ارتباطات جاسوسی حزب با سازمان جاسوسی شوروی و اسرار توسعه ی شبکه مخفی نظامی آن را کشف کردند و دادستانی کل انقلاب رسما انحلال حزب توده را اعلام می کند.چریکهای فدایی خلق نیز که از سال 1350 اعلام موجودیت کرده بود؛ از سر عناد با انقلاب بر آمد و بسیاری ار آنها اعدام شدند یا با دادن تعهد نسبت به وفاداری به انقلاب از زندان آزاد شدند .ولی این گروه عملیاتهای خرابکاری و مسلحانه علیه انقلاب اسلامی را در پیش گرفتند.
از جمله احزاب چپ دیگر این دوران عبارت بودند ازحزب دموکرات کردستان ،حزب کومله ، حزب خلق مسلمان .
فرمت : WORD تعداد صفحه:254
فهرست مطالب
پیشگفتار |
1 |
فصل اول (کلیات) |
3 |
مقدمه |
4 |
بیان مسئله و تعریف آن |
4 |
بررسی سوابق و ادبیات موضوع «پیشینه موضوع» |
5 |
هدف پژوهش |
6 |
پرسش اصلی پژوهش |
7 |
فرضیه ها |
8 |
تعاریف نظری و عملیاتی مفاهیم و متغیرها |
8 |
روش تحقیق و گردآوری داده ها |
9 |
حدود قلمرو پژوهش |
10 |
موانع، مشکلات و محدودیتهای تحقیق |
10 |
سازماندهی پژوهش |
11 |
فصل دوم: مباحث نظری و تئوریک تحقیق |
12 |
سیاست |
13 |
سیاست در معنای عام |
14 |
سیاست در معنای خاص |
14 |
سیاست از دیدگاه ریمون آرون |
14 |
سیاست خارجی |
15 |
سیاست خارجی از دیدگاه اسلام |
16 |
سیاست خارجی ایران در بدو انقلاب |
16 |
اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در بدو انقلاب «از دیدگاه امام خمینی» |
18 |
سیاست های کلان جمهوری اسلامی ایران |
18 |
اصول و مبانی سیاست خارجی، مواضع جهانی |
20 |
اصول و مبانی سیاست خارجی، موانع منطقه ای |
22 |
اصول و مبانی سیاست خارجی، مواضع نهضت های آزادی بخش |
22 |
اصول و مبانی سیاست خارجی، مواضع گروههای مبارز فلسطین |
23 |
دیدگاه امام خمینی در رابطه با اسرائیل |
24 |
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوره حکومت آقای هاشمی رفسنجانی |
24 |
تغییر الگوی رفتاری سیاست خارجی به مصالحه و همزیستی |
26 |
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوره حکومت آقای خاتمی |
26 |
تنش زدایی، اصول مطرح در سیاست خارجی |
27 |
فصل سوم – بخش اول |
29 |
تاریخچه فلسطین |
30 |
قدمت فلسطین |
30 |
مهاجرت یهودیان – طرح صهیونیست |
31 |
کنگره استعماری 1907 |
33 |
جنگ جهانی اول |
36 |
قیمومیت انگلیس بر فلسطین |
37 |
جنبش اعراب و سرکوب انگلیس |
38 |
کمیته فلسطین و طرح تقسیم |
40 |
قطعنامه 181 مجمع عمومی |
41 |
اعلام تشکیل دولت یهود و حمله اعراب |
43 |
فصل سوم – بخش دوم |
46 |
انگیزه ها و اهداف |
47 |
اهداف |
47 |
اساس نامه یا میثاق نامه حماس |
48 |
روش های جنبش حماس برای دستیابی به هدفهای استراتژیک |
50 |
وجوب جهان برای آزادی فلسطین |
57 |
همبستگی اجتماعی حماس |
58 |
جهان شمولی دایره مبارزات فلسطین از دیدگاه حماس |
60 |
حمایت های حماس |
63 |
طرح حماس برای اتحاد گروه ها |
63 |
مساله اسراء هدف حماس |
64 |
رد راه حل های سازش با صهیونیسم |
67 |
آتش بس مشروط حماس «خروج اسرائیل از نوار غزه» |
68 |
مواضع جدید حماس، پس از شهادت شیخ یاسین رهبر حماس |
69 |
نابودی رژیم صهیونیستی از سرکوب حماس آسانتر است «خالد مشعل» |
73 |
عدم ادغام حماس و دولت خودگردان |
74 |
فصل سوم – بخش سوم |
76 |
مخالفت شدید حماس با تشکیل دولت فلسطین |
77 |
تشکیلات خودگردان و مواضع حماس |
79 |
مواضع تشکیلات خودگردان و حماس در رابطه با گفتگو با اسرائیل |
80 |
اقتدار حماس، انزوای عرفات |
83 |
از شعار تا عمل (عقب نشینی گام به گام سازمان آزادیبخش فلسطین) |
84 |
توطئه نقشه راه |
85 |
جنبش های اسلامی و ملی فلسطین و موضع حماس |
86 |
کنفرانس عقبه مخالفت حماس و فتح «عبدالعزیز رنتیسی» |
91 |
فصل چهارم – بخش اول |
|
جهاد اسلامی فلسطین |
93 |
از ظهور تا شهادت شیخ عزالدین قسام |
94 |
قیام عزالدین قسام |
94 |
اخوان المسلمین از جنبش جهاد اسلامی |
96 |
زمینه های ظهور جنبش جهاد اسلامی |
97 |
تأسیس جنبش جهاد اسلامی |
98 |
رهبری و اعضای جنبش جهاد اسلامی |
101 |
فعالیت های جنبش جهاد اسلامی |
104 |
جهاد مصلحانه |
106 |
فعالیت های شاخه نظامی جنبش جهاد اسلامی |
107 |
تدابیر رژیم صهیونیستی برای مقابله با عملیات نظامی حماس |
110 |
مواضع جهاد اسلامی فلسطین نسبت به مسئله صلح |
112 |
فصل چهارم – بخش دوم |
|
جهاد اسلامی و گروههای فلسطین |
115 |
جهاد اسلامی فلسطین و حماس |
116 |
جهاد اسلامی و دولت مستقل فلسطین |
117 |
جهاد اسلامی و سازمان آزادی بخش |
118 |
اختلافات و دیدگاه جنبش اسلامی و سازمان آزادی بخش فلسطین |
119 |
شهرت حماس بیش از جهاد اسلامی |
121 |
فصل چهارم – بخش سوم |
|
انتفاضه |
123 |
انتفاضه معنی و مفهوم |
124 |
انتفاضه فلسطین |
125 |
علل انتفاضه |
126 |
واقعیت های انتفاضه از زبان آمار |
128 |
اهداف انتفاضه |
129 |
انقلاب اسلامی ایران مهمترین عامل موثر در شروع و استمرار انتفاضه |
130 |
نقش جنبش مقاومت حماس و جهاد اسلامی در قیام فلسطینیان |
132 |
نقش جهاد اسلامی در انتفاضه 1987 |
135 |
انتفاضه از دیدگاه رئیس دفتر سیاسی حماس خالد مشعل |
140 |
انتفاضه از دیدگاه شیخ ابراهیم القوقا یکی از رهبران حماس |
145 |
انتفاضه از دیدگاه دکتر حلمی محمد القاعوده نویسنده مصری |
146 |
فصل پنجم – بخش اول |
|
تاثیر انقلاب اسلامی ایران بر دو گروه جهاد اسلامی فلسطین و حماس |
147 |
تأثیرپذیری گروههای اسلامی فلسطین از انقلاب اسلامی ایران |
148 |
بازتاب انقلاب اسلامی ایران «شکل گیری جهاد اسلامی فلسطین» |
150 |
پیروزی حزب ا... الگوی مبارزات فلسطین |
152 |
ایران الگوی مبارزات جهاد اسلامی |
153 |
ایران و دو حادثه شگفت انگیز برای مقاومت فلسطین |
156 |
انتفاضه شیوه های مبارزاتی مردم ایران در زمان انقلاب |
157 |
توانمندی نظامی ایران خطری برای اسرائیل |
159 |
فصل پنجم بخش دوم |
|
رهبران ایران و مقاومت فلسطین |
164 |
الف- سیاست تصمیم گیری رهبران ایران |
165 |
ب-دیدگاه جمهوری اسلامی ایران در رابطه با اسرائیل «امام خمینی، آیت الله خامنه ای …» |
166 |
طرح روز جهانی قدس، احیای جنبشهای اسلامی و بسیج مسلمانان |
170 |
آیت الله خامنه ای و حمایت از مقاومت فلسطین |
172 |
آقای خاتمی و حمایت از مقاومت فلسطین |
174 |
وحدت نظر جهاد اسلامی فلسطین و رهبران جمهوری اسلامی ایران «زوال اسرائیل» |
176 |
جنبش جهاد اسلامی و تاثیر اندیشه های امام خمینی (ره) |
177 |
رهبریت ایران و جنبش جهاد اسلامی فلسطین «دکتر رمضان عبدالله دبیر کل جنبش اسلامی فلسطین» |
179 |
فصل پنجم بخش سوم |
|
حمایت ایران از مقاومت فلسطین حماس و جهاد اسلامی |
180 |
ایران و حمایت از مقاومت فلسطین |
181 |
ارتباط سازمان جهاد اسلامی فلسطین با جمهوری اسلامی ایران |
182 |
حمایت های مالی، نظامی حماس و جهاد اسلامی |
185 |
ایران یکی از منابع مالی جهاد اسلامی |
188 |
آینده منازعه فلسطین و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران |
190 |
فصل ششم بخش اول |
|
بازدارندگی ایران در روند صلح |
193 |
واکنش ایران و دیگر کشورها در قبال توافقنامه اسلو «غزه-اریما» |
194 |
انتفاضه و نقش بازدارندگی ایران در روند صلح |
195 |
جهاد اسلامی فلسطین و نقش بازدارندگی ایران در روند صلح |
195 |
حماس و نقش باز دارندگی ایران در روند صلح |
196 |
فشار غرب و آمریکا بر ایران در پی حمایت از مقاومت فلسطین |
198 |
فصل ششم – بخش دوم |
|
کنفرانس تهران |
200 |
کنفرانس تهران در حمایت از انتفاضه فلسطین |
201 |
تحریف واقعیت ها به وسیله یهودیان |
202 |
دستاوردهای کنفرانس حمایت از انتفاضه در تهران |
203 |
کنفرانس تهران و تشکیل دادگاه بین المللی جنایات جنگی |
205 |
سازمان کنفرانس اسلامی ونقش بازدارندگی ایران در روند صلح |
205 |
فصل ششم – بخش سوم |
|
پیروزی حماس در انتخابات |
208 |
پیروزی جنبش حماس در انتخابات شهرداری ها «نوار غزه» |
209 |
پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی |
211 |
بررسی علل پیروزی و آینده تشکیلات حماس |
213 |
علل ناکامی فتح |
215 |
علل پیروزی حماس |
217 |
مسئولیتهای حماس |
219 |
ورود خالد مشعل به تهران و حمایتهای رهبر انقلاب |
221 |
کمک 250 میلیون دلاری ایران به حماس |
223 |
نخست وزیر و رئیس مجلس جدید فلسطین |
224 |
همه پرسی برای برسمیت شناخت اسرائیل |
225 |
نتیجه گیری |
227 |