داستان من و خاله شهین
میتوانید به صورت مستقیم از سایت نکس لود دانلود کنید و آن را در مدرسه برای انشا استفاده کنید . اه امروز چه روز گرمی بود ، این بچه های دانشگاهم که عصاب واسه آدم نمیزارن!اونم از راننده تاکسی که قشنگ عصابمونو خراب کرد ، عه عه عه تو این گرما سوار ماشین شدیم نه کولر رو روشن میکنه نه میزاره کسی پنجره باز کنه ، حالا انگار چی میشه.مرتیکه روانی .
خسته از ترافیک و با این عصاب خوردیا داشتم همینجوری غر میزدم و لباسامو عوض میکردم که برم دوش بگیرم ، راسی چرا کسی تو خونه نیستش؟ولش کن به من چه هرجا رفتن خودشون بر میگردن دیگه ، بچه دوساله که نیستن .
بعد از یه دوش آب سرد که حسابی حالمو جا آورد از حموم در اومدم و رفتم تو اتاق تا لباسامو بپوشم ، عجیبه تو این ساعت همیشه همه خونه بودن چرا هنوز کسی نیومده؟لباسامو پوشیدم و به فکر ناهار افتادم .
داستان خاله شهین :
انقدر عصابم خورد شده بود که اصلا ناهارو یادم رفته بود!اونم مسئله ی به این مهمی!خودم که نه حال داشتم برم چیزی بخرم نه چیزی درست کنم.زنگ زدم به خاله شهین ببینم اگه خونه است برم خونه اونا یه چی درست میکنه میخورم ، آخه خونشون همین نزدیکیای خونه ی ماست.
خوشبختانه خاله شهین خونه بود ، بعد از سشوار کشیدن موهامو خشک کردنشون با همون لباسای خونگی راه افتادم سمت خونه خاله شهین . درو زدم خودش درو باز کرد و رفتم تو.
-به به سلام خاله ی گلم چطوری؟
+مرسی عزیزم تو چطوری؟
-ای منم بد نیستم ، اگه بزارن خوبم!
+چرا مگه چیشده؟
-هیچی بچه های دانشگاه و ترافیک و راننده تاکسی عصابمو خورد کرده
+آها پس مسئله مهمی نیست،ناهار خوردی؟
-نه راستش اصلا اومده بودم اینجا ناهار بخورم
بعد از این حرفم خاله شهین زد زیر خنده و با خنده گفت باشه دیگه ، ماه به ماه که به ما سر نمیزنی حالام که اومدی میگی به خاطر ناهار اومدم ، اصلا بدو برو بیرون ببینم…