دانلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

دانلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

دانلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

دانلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

امام و نگرش سیاسی به عاشورا

 

            امام‏خمینى که فرهنگ عاشورا را گنجینه عظیم سیاسى دینى و پشتوانه فرهنگ غنى و انسان ساز اسلام مى‏دانست با بهره‏گیرى از آموزه‏هاى عاشورایى، حماسه حسینى را اساس قیام و مبارزه خویش قرار داده به احیاى دین پرداخت.

نویسنده در این مقاله با نگاه به نهضت امام‏خمینى از دریچه الهام‏گیرى از نهضت حسینى، احیاى روح سیاسى نهضت عاشورایى توسط حضرت امام را تحلیل کرده است و گامهاى عملى ایشان در این راستا را بر مى‏شمارد. وى تربیت شاگردان، طرح تئورى حکومت اسلامى و ولایت فقیه، بهره‏بردارى صحیح از مناسبت‏هاى اسلامى در جهت هدایت و به کارگیرى مردم و الگودهى منطبق بر آموزه‏هاى قیام حسینى را به عنوان اقدامات عملى حضرت امام در تشکّل بخشى شیعه، مورد بررسى قرار مى‏دهد.

وى در همین بستر تشکیل نظام جمهورى اسلامى را برخاسته از متن مکتب حسینى و استمرار آن را آمادگى براى ظهور ولىّ مطلق الهى قلمداد مى‏کند.

رمز و راز جاودانگى حادثه عظیم و حماسى عاشورا در گستره تاریخ بشریت، الهى بودن
این رویداد مهم تاریخى است هر چند در تاریخ پس از عاشورا با نگرش‏هاى متفاوت و از
جنبه‏هاى گوناگون درباره ابعاد و عظمت این حماسه بزرگ سخن گفته شده است که هر

 

کدام به نوعى داراى نکات بدیع است؛ اکنون نیز با هر رویکردى به نهضت عاشوراى حسینى، مشاهده مى‏گردد که نکات ناگفته بسیارى وجود دارد که به تحقیق گسترده نیاز دارد تا جوانب مختلف این واقعه شناسانده شود. سؤالاتى که از عنوان این مقاله به ذهن متبادر مى‏شود و این مقاله در صدد روشن ساختن و پاسخ‏گویى به آن‏هاست عبارتند از:

 

1. نگرش سیاسى امام به عاشورا چیست و چگونه آن را احیا کرد؟

2. امام با بهره‏گیرى از این نگرش سیاسى به چه شیوه‏اى به شیعه تشکل بخشید؟

3. تشکل‏بخشى شیعه به چه شکلى تبلور یافت؟

در طول تاریخ شیعه و پس از غیبت کبرى، بسیارى از عالمان دینى و متعهد، با قیام و مبارزه احیاى دین اسلام را وجهه همت خویش قرار دادند که موفق‏ترین و شگفت‏انگیزترین آن‏ها، انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام‏خمینى است. امام با شناخت دقیق از سیاست‏هاى استکبار جهانى در تحمیل و حمایت رژیم پهلوى در ایران و مشابهت‏هاى فراوان این رژیم باحاکمان اموى با الهام از فرهنگ احیاگر عاشورا و بهره‏گیرى از دو عنصر تحرک‏آفرین دینى، یعنى «امر به معروف و نهى از منکر» و «تکلیف الهى» که شالوده و اساس شکل‏گیرى حماسه عاشوراى حسینى را پایه‏ریزى کردند؛ رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى را فرو ریخت و مکتب انسان‏ساز اسلام را حیات مجدّد بخشید و غبار تحریف و بدعت را از چهره دین زدود. از مهم‏ترین دلایل موفقیت امام در پیروزى انقلاب و تشکیل

حکومت جمهورى اسلامى احیاى نگرش سیاسى ایشان به آموزه‏هاى دینى و آمیختگى دین با سیاست بود.

امامت و رهبرى امت

امامت و رهبرى امت

استاد شهید مرتضى مطهرى مجموعه آثار جلد 3 صفحه 318

امام وظایفى بر عهده دارد یکى از آن وظایف رهبرى جامعه است در این مقاله پیرامون نیازمندى انسان به رهبر و وظایف رهبر و دستورات اسلام در مورد رهبرى، مطالبى ارائه گردیده است.

رشد یعنى قدرت مدیریت.وقتى که انسان مى‏خواهدانسانهاى دیگر را اداره کند یعنى وقتى که موضوع رشد اداره انسانهاى دیگر باشد، آن را «مدیریت و رهبرى‏»مى‏نامیم.این نوع از رشد دراصطلاح اسلامى «هدایت‏» و به تعبیر رساتر «امامت‏» نامیده مى‏شود.

دقیق‏ترین کلمه‏اى‏که بر کلمه «امامت‏» منطبق مى‏شود همین کلمه «رهبرى‏» است.فرق نبوت‏و امامت در این است که نبوت، راهنمایى و امامت، رهبرى است.

نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایى‏است.راهنما چه مى‏کند؟ راه را نشان مى‏دهد، وظیفه‏اش بیش از این نیست که راه‏را نشان دهد.ولى بشر علاوه بر راهنمایى به رهبرى نیاز دارد، یعنى نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهى که قواو نیروهاى وى را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند.نبوت، راهنمایى است و یک منصب است، اما امامت،رهبرى است و منصب دیگرى است.پیغمبران بزرگ، هم نبى و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبى بودند و امام نبودند، رهنما


صفحه : 319

بودند ولى رهبر نبودند،اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شان را داشته‏اند، هم شان‏راهنمایى و هم شان رهبرى. ابراهیم، موسى، عیسى هر کدام رهنما و رهبرند.

خاتم الانبیاء «رهنماى‏رهبر» است.قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه مى‏کند و در معارف‏شیعه این اصل قرآنى جاى شایسته خود را دارد.

این نکته راباید یادآورى کنم که آنچه قرآن تحت عنوان رهبرى از آن بحث مى‏کند،ما فوق رهبرى‏اى است که بشریت مى‏شناسد.رهبرى‏اى که بشریت مى‏شناسد از حدودرهبرى در مسائل اجتماعى تجاوز نمى‏کند، ولى منظور قرآن از رهبرى، علاوه بر رهبرى اجتماعى رهبرى‏معنوى یعنى رهبرى به سوى خداست و آن خود حساب دقیق و حساسى دارد و از رهبریهاى‏اجتماعى بسى دقیق‏تر و حساس‏تر است.فعلا مجال بحث درباره این جهت نیست.

 

 

 

ابراهیم، رهبر و امام

قرآن درباره ابراهیم(علیه‏السلام)حرف عجیبى مى‏زند و مى‏گوید: «و اذ ابتلى ابراهیم ربه‏بکلمات...» (1) خداوند ابراهیم را در مراحل بسیارمورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد.

ابراهیم از پیغمبرهایى است که سرگذشت عجیبى دارد وآزمونها برایش پیش آمده و در همه آنها کمال موفقیت و پیروزى را داشته است.در میان قوم بابل به نبوت مبعوث شد ویکتنه با عقاید منحط و شرک آمیز قوم خود که همه را فرا گرفته بود مبارزه کرد.همه بتها را به استثناى‏بت بزرگ شکست.تبر بت‏شکنى را به گردن بت بزرگ انداخت به علامت اینکه بتها با یکدیگر نزاع کرده و بت بزرگ سایر بتها را به این روز انداخته است.

ابراهیم با این کار خودنیروى فطرى عقلى خفته مردم را بیدار کرد، زیرا فطرتا درک مى‏کنندکه ممکن نیست جمادات با یکدیگر به نزاع برخیزند.همین جا به خود مى‏آیندکه پس چرا انسان عاقل شاعر مدرک، سر به آستان این موجودات لا یشعر فرود آورد؟!ابراهیم‏مکرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آنجا که او را در

.............................................................. 1.بقره/124.

صفحه : 320

گودالى - حتى مى‏توان گفت در دریایى - از آتش‏انداختند ولى او از سخن خود دست بر نمى‏داشت.ابراهیم از طرفى با عقاید منحط و خرافى و تقلیدى[قوم]خود درگیر بود وپیروز مى‏گشت، و از طرف دیگر با نمرود درگیرى شدید پیدا کرد و تا میان آتش رفت و در همان حال یک آزمون عجیب الهى‏به سراغش آمد، یعنى از طرف خدا به امرى مامور شد که جز یک تسلیم کامل، هیچ نیرویى نمى‏تواند آن را اطاعت‏کند.امرى که درباره‏اش صادر شد این بود که فرزند جوان عزیزت را به دست‏خود در راه خدا باید فدا کنى و سر ببرى.ابراهیم تصمیم به‏انجام این کار گرفت و در آخرین مرحله که تصمیم ابراهیمى ظهور کرد، از جانب خداوند ندا رسید که یا ابراهیم!تو عمل کردى‏و ما آنچه از تو مى‏خواستیم همین بود.ما از تو همین حد از تسلیم را مى‏خواستیم، ما کشتن فرزند از تو نمى‏خواستیم.

ابراهیم این منازل و مراحل را طى کرد و پشت‏سرگذاشت.بعداز همه اینها بود که به او گفته شد اکنون شایسته امامت و رهبرى‏هستى.ابراهیم از نبوت و رسالت گذشت تا به رهبرى رسید.در حدیث است: اتخذ الله ابراهیم نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولاقبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما (1) .

خلاصه معنى حدیث اینکه:ابراهیم اول نبى بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود،و خلیل الله شد و هنوز امام و رهبر نبود، بعد از همه اینها به مقام «امامت و رهبرى‏» رسید.

امامت و نبوت

امامت و ختم نبوت

خود از تاریکی ها به روشنایی بیرون می برد و به سوی راه راست هدایتشان می فرماید. (مائده۱۵ و۱۶)

پیامبر اکرمصلی الله علیه و اله با آیینی که نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه های امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد.

این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهی پشتیبانی شده بود تا متکی بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را برای خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.

اندکی تأمل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدُالوصف آن را آشکار می سازد:هدایت برای همه بشریتدر این میان، قرآن کریم به عنوان سند رسالت نبوی، به تعبیری که در :روشنگر همه چیز(نحل۸۹)می باشد و از سوی دیگر در آیات متعددی، رسول اکرمصلی الله علیه و اله را مفسر و تبیین کننده آیات معرفی می کند، از جمله می فرماید:و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا برای مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهی(نحل۴۴)اکنون این سؤال به ذهن می آید که اگر پیامبرصلی الله علیه و اله همه هدایت را برای همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنی است که مفسر آن نیز شخص رسول گرامیصلی الله علیه و اله است، جایگاه امامت چیست؟به تعبیر دیگر این که شیعه معتقد است:امامت، ادامه شأن هدایت‌‍‌گری رسول خداصلی الله علیه و اله استبا مبانی فوق چگونه جمع می شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مسألهختم نبوتچگونه جمع می شود و نیاز به امام، پس از پیامبرصلی الله علیه و اله و با وجود بقای قرآن کریم در چیست؟

پاسخ را ابتدا از بیانشکافنده علومامام باقرعلیه السلام  می شنویم: راوی در ضمن گفت وگویی در باب نیاز امت به امام پس از پیامبرصلی الله علیه و اله می پرسند:آیا قرآن برای امت کافی نیست؟امام       می فرمایند:بله کافی است. چنان چه تفسیرکننده ای (که حقایق قرآن را بیان نماید) بیایند.

راوی مجدداً می پرسد:آیا رسول خدا صلی الله علیه و اله قرآن را تفسیر ننمودند؟امام پاسخ            می دهند:بله قرآن را (به طور کامل) برای یک نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفی نمود که او علی ابن ابی طالبعلیه السلام است.

بنابراین امامت به معنی آن است که شخصی در حد و اندازه پیامبرصلی الله علیه و اله علومی را که از جانب خداوند بر سینه دریایی رسولصلی الله علیه و اله فرود آمده، از اینان دریافت کند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضای شرایط به آنان منتقل فرماید.

به پشتوانه این علم عظیم است که امیر المؤمنینعلیه السلام کراراً فریاد می زد:قبل از آن که مرا از دست دهید، از من بپرسیدو هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما این مردمانعلی ناشناسآن دوران بودند که به فتنه ها دچار شده و علیعلیه السلام را خانه نشین ساختند و در کنار دریا، لب تشنه جان دادند.

امامت و ولایت

معنی امام

   کلمه امام یعنی پیشوا . کلمه پیشوا در فارسی درست ترجمه تحت اللفظی کلمه امام است . در عربی خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد . یعنی کسی که پیشرو است . عده ای تابع و پیرو او هستند ، اعم از اینکه  آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد . قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است . در یک جا می فرماید :« و جعلنا هم ائمة یهدون بامرنا » [1]ما آنها را پیشوایان هادی به امر خودمان قرار دادیم و در جای دیگر می گوید « ائمة یدعون الی النار » [2]پیشوایانی که مردم را به سوی آتش می خوانند ، یا مثلاً درباره فرعون کلمه ای نظیر امام را اطلاق می کنند : « یقدم قومه یوم القیامه » [3] که در روز قیامت هم پیشاپیش فقومش حرکت می کند . پس کلمه امام یعنی پیشوا . ما به پیشوای باطل فعلاً کاری نداریم . مفهوم پیشوا را عرض می کنیم .

پیشوایی در چند مورد است ، در بعضی از موارد ، اهل تسنن هم قائل به پیشوایی و امامت هستند و لی در کیفیت و شخصش  با ما اختلاف دارند . اما در بعضی از مفاهیم امامت ، اصلاً آنها منکر چنین امامتی هستند . امامتی که مورد قبول آنها هم هست ولی در کیفیت و شکل و فردش با ما اختلاف دارند . امامت به معنای زعامت اجتماع است که به همین تعبیر از قدیم در کتب متمکلمین آمده است . خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید ، امامت را این طور تعریف می کند (ریاسه عامه ) ، یعنی ریاست عمومی .

 

 

شوون رسول اکرم (ص)

    پیغمبر اکرم (ص) به واسطه آن خصوصیتی که در دین اسلام بود در زمان خودش به حکم قرآن و به حکم سیره خودشان دارای شون متعددی بودند ؛ یعنی در آن واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره می کردند . اولین پستی که پیغمبر اکرم (ص) از طرف خدا داشت و عملاً هم متصدی آن بود ، همین بود که پیغامبر بود یعنی احکام و دستورات الهی را بیان می کرد . آیه قرآن می گوید :« ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا ».[4] آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهی کرده ( رها کنید ) ، یعنی آنچه پیغمبر از احکام و دستورها می گوید از جانب خدا می گوید . پیغمبر از این نظر فقط بیان کننده آن چیزی است که به او وحی شده .

منصب دیگری که پیغمبر اکرم (ص) متصدی آن بود ، منصب قضاست .او قاضی میان مسلمین بود ، چون قضا هم از نظر اسلام امری نیست که هر دو نفری اختلاف پیدا کردند ، یک نفر می تواند قاضی باشد . قضاوت از نظر اسلام یک شان الهی دارد زیرا حکم به عدل است و قاضی آن کسی است که در مخاصمات و اختلافات می خواهد به عدل حکم کند . این منصب هم به نص قرآن که می گوید : « فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک. فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما » .[5]  

 


[1] . انبیا / 73

[2] . قصص /41

[3] . هود / 98

[4] . حشر /7

[5] . نسا / 65

امانت دارى در سیره پیامبر


 

 

وسعت معناى امانت و اهمیت آن در اسلام

 

یکى از خصلت‏هاى بسیار مهم فردى و اجتماعى، امانت‏دارى است. امانت دارى به معناى حفظ و سالم نگه‏داشتن آن از خطر و آسیب است. واژه امانت در اصل از «امن» و آرامش و اطمینان گرفته شده ؛ چنان که امانت دارى موجب امنیت، اعتماد و سلامتى جامعه از انحرافات و خطرها خواهد شد.

قیّومى صاحب لغت نامه «المصباح المنیر» مى‏نویسد:

«امانت در اصل از امن به معناى سکونت و آرامش قلب است و از نظر لفظ و معنا مانند واژه سلِمَ است: «اَمِنَ مِنَ الاسد، مثل سَلِمَ مِنهُ»، یعنى از گزند شیر ایمن شد، مرادف است با از گزند شیر به سلامت ماند»، [1]

ضد امانت، خیانت است که زشت‏ترین خصلت از نظر عقل و دین مى‏باشد.

گرچه در میان مردم وقتى از امانت دارى سخن به میان مى‏آید، غالب مردم به امانت در امور مالى توجّه مى‏کنند، ولى بر اساس معناى لغوى و آیات و روایات بسیارى که در این راستا آمده، امانت دارى معناى وسیع و شاخه‏هاى مختلفى دارد که هر کدام در جاى خود مهم است.

به طور کلى در وهله اول، امانت را مى‏توان به دو شاخه: معنوى و مادى تقسیم کرد هر کدام از این دو نیز داراى شاخه‏هاى متعدد و آثار متناسب با خود دارند.

امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر

مقدمه:

در هر جامعه ای برای حفظ جامعه از فساد و انحراف و سقوط نظارت عمومی و در بعضی موارد نظارت گروهی خاص بعنوان نماینده« ولی فقیه» لازم است تا به آنچه بر جامعه می گذرد نظارت کنند و جامعه و فرد را از رفتن به سوی فساد و انحرافات حفظ نماید. این موضوع در اسلام بطور وسیع و حساب شده و منطقی تحت طرح در لزوم دووظیفه بسیار مهم و امر به معروف ونهی از منکر عنوان شده است. این دو طرح و برنامه چنانکه در این مطالب بررسی شده اگر درست پیاده شود اهومی نیرومند برای ریشه کن کردن فساد و عاملی استوار برای سوق دادن فرد و جامعه بسوی تکامل همه جانبه معنوی و مادی خواهد شد. بر همین اساس ایات و روایات بسیار مسلمانان را به انجام این دو وظیفه مهم الزام می کند و تأکید فراوان در حفظ این دو وظیفه  می نماید و بهترین دلیل بر اهمیت این وظیفه بزرگ می نماید آنکه حفظ دین و جامعه با تمام ابعادش بستگی به آن دارد به عبارت دیگر انسانها در پرتوی اجرای این دو وظیفه از پرتگاه سقوط نجات یافت و بسوی اوج تکامل انسانی پر می گشاید واین دو وظیفه ضامن اجرای سایر وظایف فردی و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و عبادی خواهد شد و درطول تاریخ اسلام آثار درخشانی که در پرتو این دو فریضه بزرگ بدست آمده  بیشمار است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب:حلیه المتقین                          امر به معروف و نهی از منکر

در رشحه از عقابت تارک اهم واجبات امر به معروف و نهی از منکر از محرماتست و آیات در خدمت او بسیار است و حضرت صادق(ع) از رسول خدا(ص) حدیث فرمود: که چون امت من امر به معروف و  نهی از منکر نمایند منتظر بلا و متوقع عقوبت باشند. در حق تعالی ودر صحیح فرمود:  ظاهر شد در

امنیت اجتماعی و نقش امر به معروف و نهی از منکر

مقدمه

برقراری امنیت اجتماعی در هر کشوری یکی از مهم ترین دغدغه های مسئولین و مردم به شمار می آید. در این رابطه عوامل و متغیرهای متعددی دخیل و موثر هستند که هر کدام در جایگاه خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرند. در مقاله حاضر نویسنده در مقام اثبات کارکردهای امر به معروف و نهی از منکر با مولفه های امنیت اجتماعی برآمده و نقش این فریضه حیاتی را که یکی از مهم ترین واجبات اجتماعی دین اسلام است در ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی مثبت ارزیابی نموده و برای آن جایگاه والایی قایل شده است اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.

 

فرآیند نهادینه شدن ارزش ها

بشر از آغاز زندگی اولیه خود به این نتیجه رسید که برای تامین نیازهای اساسی خود احتیاج به همراهی همنوعان خود دارد؛ بنابراین به تدریج گروه های مختلفی بین انسان ها به وجود آمد که رفته رفته گسترده تر شد و باعث پیچیده شدن روابط گردید. این پیچیدگی روابط بشر را بر آن داشت که برای هر موقعیتی حد و مرزی قرار دهد.

مرزها و حدود مذکور به تقسیم کار بین گروه های انسانی انجامید و اجتماع بشری سازماندهی شد. بدین ترتیب می توان یک گروه اجتماعی نظم یافته (سازماندهی شده) را «سازمان اجتماعی» نامگذاری کرد. اما لازمه حیات سازمان اجتماعی تعامل متقابل اعضای آن است و برای پایداری و دوام این تعامل، اعضای سازمان اجتماعی باید الگوهایی معین و شناخته شده داشته باشند. به الگوهای معین و مورد توافق برای عملکرد «هنجار»               می گویند.(1)

بنابراین برای اینکه یک جامعه بتواند حیات خود را حفظ کند و از بی نظمی و نقصان ایمن باشد، نیاز به حفظ و بقاء ویژگی های بنیادی و اساسی گروه های اجتماعی دارد؛ که این همان حفظ هنجارها و ارزشهاست. به این ترتیب مقوله امنیت اجتماعی فرایند حفظ ارزش ها و هنجارها در جامعه است. این فرآیند در اجتماع از طریق «کنترل اجتماعی» به وقوع می پیوندد. «کنترل اجتماعی» عمدتا از طریق درونی کردن یا نهادینه کردن ارزش ها و هنجارها انجام    می گیرد و در مراحل بحرانی تر و پیچیده تر از طریق مجازات ها.

درونی کردن یا نهادینه کردن در فرآیند جامعه پذیری (که تامین کننده همنوایی در جامعه است) از طریق نهادهای مختلف اجتماعی چون خانواده، مدرسه و... صورت می پذیرد. در این فرآیند افراد جامعه بدون احساس فشار و اجبار از سر میل و رغبت هنجارهای اجتماعی را پذیرفته و با آن همنوایی می کنند. لذا افراد جامعه به نظمی اخلاقی، خودجوش و خودانگیخته مجهز می شوند.

انتظار موعود

شاید همه ی ما بیش و کم از انتظار، طعمی تلخ و مفهومی دردآور و خاطره ای نخواستنی به یاد داریم. نگاه کردن دائمی به ساعت، قدم زدن و گز کردن عرض کوچه، دیده دوختن به راه و آخر هم خستگی و درماندگی و بازگشت ... از انتظار برخی حوادث یا افراد، بیشتر خمودی و رکود به یاد داریم تا نشاط و تحرک. بیشتر سرگردانی و بی هدفی می شناسیم تا روشنایی و آرمان گرایی. اما در این مقال می خواهم برایت چشم انداز انتظاری را ترسیم کنم؛ سازنده، سیال، محرک. این انتظار شانه به شانه ی امیدواری است، تا اینکه آلوده به یاس باشد. نقطه ی پایانش روشن و آشکار چون روز است تا اینکه گمراه کننده و حیرت زا باشد. تداوم دارد، حرکتی رو به پیش است، تا اینکه منقطع و بریده باشد و هرگز به بازگشت ختم نمی شود. خاطره ی این انتظار، نه به خاطر رنج های لحظه به لحظه و دردهای دائمیش بلکه به خاطر مقصد و نتیجه و پایان شیرینش، به شیرینی رؤیاست.

بله، درست است که صبر تلخی دارد، اما وقتی بر و ثمری دلکش و جانبخش در پی اش باشد، آن وقت تحمل کردنی خواهد بود.

 

اهمیت دین در قبولی عمل

اساساً رفتارهای نیک و بد آدمی آنجا معنا پیدا می کنند که نزد خدای متعال محبوب باشند. نیکی های اخلاقی و رفتاری اگرچه به حکم عقل و نزد پیروان ادیان مختلف پسندیده و مدح شده است و گاه می تواند آثار دنیوی و بعضاً اخروی به جای بگذارد، ولی اعطای پاداش در قبال آن، بر طبق قاعده، بسته به پذیرفته شدنش در پیشگاه خدای متعال می باشد. قبولی عمل، شرایطی دارد که بخش عمده ی آن به خود فرد باز می گردد و مجموعه ی آنها را می توان تحت عنوان «دین» قرار داد. دارا بودن این حقیقت، بسیار مهم و حیاتی است. به این خاطر که فرموده ی امیرالمومنین (ع):

... لان السیئه فیه تغفر و الحسنه فی غیره لا تقبل

به این خاطر که گناهی ]اگر[ در ]فضای[ دین صورت گیرد (شخص دیندار مرتکب شود) بخشوده می گردد و حسنه در غیر ]دارا بودن[ آن پذیرفته نمی شود.

فرد دیندار، اگر هم گناهی کند، می تواند با توبه و انابه و توسل به جبران مافات بپردازد و نافرمانی خود را در معرض عفو پروردگار قرار دهد. اما فردی که دین ندارد هرچه سعی و تکاپو کند حتی اگر اهل خیر و نیکی و حسن هم باشد، به دلیل اینکه پایه ای بی مایه دارد و لازمه ی اصلی پذیرش عملش را همراه نکرده، از قبولی نیکوئیش محروم می شود و قاعدتاً پاداشی درنخواهد یافت و دست خالی خواهد ماند.

 

ارکان و قائمه های دین در بیان صاحب آن

اما اگر بخواهیم اجزا و چارچوب های این دین را بشناسیم و از لوازم آن آگهی یابیم راهی نیست جز رجوع به صاحبان آن.

انتقادگرى و انتقادپذیرى در حکومت علوى

امروزه، یکى از جدّى ترین مسایل فلسفه سیاسى، نقش مردم در تعیین نوع و هدایت سمت و سوى حکومت است. حضور مردم در صحنه سیاسى، نمادهاى گوناگون دارد که از مهمترین آنها، حضور نقادانه و جست و جوگرانه مردم در نوع رفتار و منش مسؤولان حکومتى است. بشرِ جایزالخطاء اگر به حال خود واگذارده شود، آن چنان در تهاجمِ انواعِ عواملِ فساد، خودباخته مى شود که گاهى بى آن که خود بفهمد، در کمند شیطان گرفتار آمده و در عین حال، در پندار خود، خویشتن را راه یافته مى یابد.
خطر این گونه مردمان، اگر در پستهاى حکومتى قرار گیرند، صد چندان است. به گفته امیر مؤمنان علیه السلام: «فلیست تصلح الرعیّة الّا بصلاح الولاة»؛[1] صلاح و فساد امت، به صلاح و فساد حاکمان منوط است. هر چه دستگاههاى کنترل کننده فساد قدرت، زیادتر باشد، ضریب امنیت معنوى و صلاح والیان بیشتر خواهد بود و شاید بر پایه همین فلسفه است که خداوند، با این که خود، براى ثبت اعمال بندگان، کافى است و نیازى به مراقبى دیگر نیست، فرشتگان و جوارح را نیز مراقب رفتار آنها قرار داده است. در دعاى کمیل آمده است: «و کُلُّ سیّئةٍ أمرْتَ بإثباتها الکرام الکاتبین الذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی و جعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی و کنتَ أنْتَ الرّقیب علىّ من ورائهم ...؛[2] پروردگارا! ببخش از من، هر گناهى را که به فرشتگان نویسنده خودت، دستور ثبت آن را دادى؛ همانها که به حفاظت از اعمال من گمارده اى و آنان را شاهدان بر من، همراه با جوارحم قرار دادى و خود، از وراى آنان، بر من مراقبى
حضور مستمر مؤمنان در صحنه و نقد و ارزیابى دایمى نسبت به هم، بویژه از ارکان و عاملان حکومت، نیک فطرتان و پاک نهادانِ پندپذیر را، همواره، در حال صلاح نگه داشته و سست نهادان فرعونْ منش را، یا ساقط و یا کنترل و یا بى اعتبار خواهد ساخت و بر عکس، بى تفاوتى آنان، میدان را براى عناصر بدخواه دین و دنیاى مردم و پیروان خط شیطان، خالى نگاه خواهد داشت.
با توجه به مطلب بالا، شایسته است که موضوع «نقد و انتقاد از دولتمردان» از دیدگاه امام على علیه السلام بررسى شود.

 

اندیشه امام

      اصطلاح اقلیت که غالباً با ویژگی هایی چون زبانی ، قومی ، دینی و مذهبی همراه است در برگیرنده آن دسته از گروه های انسانی است که در شرایطی حاشیه ای و در موقعیتی ناشی از فرودستی کمیتی و در عین حال اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به سر می برند. (پی یر، 1374، ص 5) شاید بتوان گفت اقلیت ها بیشتر با این صفت شناخته می شوند که در میان طبقات اجتماعی، در مقابل اکثریت ، از حیث سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی منزلت و جایگاه فرودستی دارند و دست یابی آنان به پاره ای از مناصب و منزلت ها در یک جامعه خاص امکان پذیر نیست و یا این که بسیار مشکل خواهد بود. به عبارتی مشارکت در ساز و کار حکومتی با محدودیت ها و موانع گسترده ای همراه است.

به باور برخی ، امروزه دیگر واژه اقلیت آن معنای محدود پیشین را ندارد و کاربرد گسترده تری پیدا کرده است . در این نگاه مفهوم امروزی اقلیت ، مفهومی شمارشی و عددی نیست، بلکه این اصطلاح در مورد همه گروه هایی به کار می رود که در یک جامعه زندگی می کنند اما به علت وابستگی قومی ، دینی، مذهبی، زبانی و رفتار و عادات از دیگر افراد آن جامعه متمایز می شوند. ممکن است این گونه افراد زیر سلطه باشند و یا از مشارکت در امور سیاسی جامعه کنار گذاشته شوند و یا مورد تبعیض و تعدی قرار گیرند، اما اگر نوعی احساس جمعی و گروهی نیز داشته باشند، اقلیت به شمار می روند. (خوبروی پاک، 1380، ص 2) در واقع این احساس جمعی ، بیشتر هنگامی به وجود می آید که این افراد، که دارای اعتقادات و تعلقات مشابهی هستند از سوی اکثریت حاکم ، تحت فشار و مورد تبعیض قرار گیرند و یا از دست یابی به منصب و مقامات سیاسی منع شوند.

موضوع اقلیت ها ، با هر تعریفی که از آن پذیرفته شود ، امروزه بسیار حائز اهمیت است و بسیاری از حکومت ها با این مسئله به طور مستقیم و از نزدیک درگیر و از سوی جامعه جهانی و سازمان های حقوق بشر ـ به هر دلیل ـ تحت فشار هستند تا با اقلیت های موجود در کشورشان با مدارا و برابری بیشتری رفتار کنند. ممکن است گروهی بپندارند که موضوع اقلیت ها در پاره ای حکومت ها اساسا مطرح نیست ؛ زیرا حکومت ، ایدئولوژیک و وابسته به یک دین و مذهب خاص نیست تا سخن از حقوق اقلیت ها به میان بیاید، مگر اقلیت سیاسی . این البته ادعایی است که می توان بر آن نقض های  جدی وارد ساخت . به ویژه از مجموع مباحثی که در جوامع غربی جریان دارد ، می توان حدس زد که این بحث در کانون توجهات اندیشمندان و متفکران غربی قرار دارد و تفسیرهای جدیدی از این بحث توسط آنان ارائه شده است.[1] بحث کردن در باب اقلیت ها در واقع اندیشیدن به مسئله ای اساسی، ملی و بین المللی است که تاثیرات فراوانی را بر جامعه و نظام سیاسی بر جای می گذارد.

مراد از اقلیت ها در این پژوهش ، اقلیت های دینی و مذهبی است. از آن جا که به ناگزیر در هر کشوری بخشی از جمعیت آن را اقلیت هایی تشکیل می دهند که با قومیت ، زبان، دین و مذهب اکثریت اختلاف دارند، پاره ای از سیاستگذاری ها و قوانین در رابطه و تعامل با آنان شکل می گیرد.

در حکومت های دینی این بحث نیز مطرح است؛ زیرا در متون دینی و فقهی این بحث از دیرگاه مورد توجه بوده و نظراتی ابراز شده است .همچنین به این دلیل که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند مناسبات آنان با دولت نوعی دیگر و متمایز از رابطه اقلیت ها با دولت  است. علاوه بر این ها از آنجا که نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران در این باره همواره از سوی نظام بین الملل مورد پرسش و باز خواست و تحت فشار بوده ، ضرورت دارد زوایای نا اندیشیده این بحث مورد تامل و مداقه  قرار گیرد تا رویه و اجماعی واحد ، حد اقل در مر حله عمل ، در این زمینه به وجود آید.

پرسش  مورد نظر مقاله، این است که در مردم سالاری دینی چه حقوق و اختیاراتی برای اقلیت ها در نظر گرفته شده است ؟ دامنه و گستره این حقوق تا کجاست؟ آیا فقط به دیانت و مذهب آنها و به عبارتی ، عبادیات باز می گردد یا بخش های سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی را نیز در بر می گیرد؟

مقاله به بررسی این گزاره مهم در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) می پردازد و به طور مشخص این فرضیه مورد آزمون قرار می گیرد که در مردم سالاری مورد نظر امام خمینی(ره) ، که برگرفته از نصوص و متون دینی است ،حقوق و اختیاراتی برای اقلیت های دینی و مذهبی در نظر گرفته شده است از قبیل : مصونیت و امنیت ، آزادی مذهبی و انجام شعائر عبادی ، آزادی عقیده و... در کنار فرضیه اصلی فوق ، فرضیه ای رقیب مطرح شده است و آن این که در نظام مردم سالاری دینی، حقوق اقلیت های دینی و مذهبی در بخش های مختلف مورد نقض قرار می گیرد. به عبارتی در حکومت های غیر دینی ، حقوق اقلیت ها تضمین می شود و با آنان رفتار برابرانه ای اعمال می گردد، نه در حکومت دینی.