احکام شرعی فرعی به دو قسم تکلیفی ووضعی تقسیم میشوند.
حکم تکلیفی:
هر عملی که شخص مکلف انجام می دهد از نظر شرعی یکی از عنوانهای پنجگانه ذیل را دارد:
1) واجب ( آنچه باید انجام دهد)
2) مستحب (آنچه بهتر است انجام دهد)
3) مباح (آنچه انجام دادن وترک آن فرقی ندارد)
4) مکروه (آنچه بهتر است انجام ندهد)
5) حرام (آنچه نباید انجام دهد)
هر یک از این عنوانها حکم تکلیفی نامیده میشود. حکم تکلیفی میتواند در مورد واحدی برای دو نفر یکسان یا متفاوت باشد مثل نمازهای پنجگانه روزانه که برای همه مکلفین اعم از سالم و مریض، جوان و پیر حکم یکسانی دارد امّا تکلیفی مثل روزه ماه رمضان برای مکلف مریضی که روزه گرفتن برای او ضرر دارد حرام در عین حال برای مکلفی که سالم است واجب می باشد.
حکم وضعی:
غیر از احکام تکلیفی بقیه احکام را احکام وضعی مینامند مانند: طهارت ونجاست، صحت و بطلان ، مالکیّت، زوجیت و...
حکم وضعی به علت اینکه غالباً موضوع و زمینه برای حکم تکلیفی میباشد به این اسم نامیده شده است به عنوان مثال مردی که قصد ازدواج با زنی را دارد آن زن نباید با مرد دیگری پیوند زوجیت داشته باشد در غیر این صورت ازدواج جدید صحیح نخواهد بود وهر گونه زندگی وارتباط زناشویی برای آن دو حرام است.در این مثال زوجیت حکم وضعی است که زمینه تحقق یافتن حکم تکلیفی حرمت میباشد.
حکم شناسی در اندیشه اصولی امام خمینی (ره)
چکیده :حکم شناسی مجموعه ای از مباحث اصولی در زمینه تعریف حکم شرعی ،مبادی،اقسام ومراتب آن ونیز ارتباط حکم ،موضوع ومنطق وارتباط منطقی میان اقسام احکام شرعی وبرخی قواعد زیر بنایی مثل قاعده اشتراک وقاعده عدم خلو واقعه از حکم است .
امام خمینی در این مباحث دیدگاه خاصی دارند که زمینه ساز نظریه اصولی ایشان درباره عدم انحلال خطابات قانونی بوده است .هر چند خود این نظریه در زمره مباحث حکم شناسی محسوب می شود.
کلید واژه ها :حکم ،خطاب ،بحث تکوینی ،بحث تشریعی ،اعتبار.
نگرشی جدید به جنگهای صدر اسلام
اصل تامین
تامین در لغت به معنای در امن قرار دادن و حفظ کردن چیز یا شخصی است.
یکی از اصول جنگ، دربعد عملیاتی و تاکتیکی نیز ‹‹ تامین ›› نام گرفته و چنین تعریف شده است:
کلیه اقداماتی که به طور مستقیم و همه جانبه به منظور حفاظت یگان درمقابل دیده شدن، لو رفتن، مداخله،جاسوسی، غافلگیر شدن، خرابکاری و اقدامات ایذایی یا مختل کننده دشمن انجام میگیرد.
اصل تامین در بین اصول جنگ، جایگاه ویژه ای دارد، زیرا لازمه حتمی و جزء لاینفک اجرای موفقیت آمیز سایر اصول، و درنتیجه موفقیت در صحنه نبرد است و بدون رعایت این اصل، سایر اصول جنگ، آسیب پذیر و بی حاصل خواهند بود.
از این رو، نیروها مجری این اصل در یک یگان عملیاتی، باید آموزش دیده ترین، زبده ترین و کا آزموده ترین نیروها باشند تا به خوبی بتوانند از ایفای این وظیفه حساس و مهم بر آیند.
پیشینه تاریخی
از گذشتههای بسیار دور، توجه به امنیت نیروهای جنگی، امری با اهمیت تلقی شده و استفاده از شیوههای تامینی د رحالتهای مختلف نبرد معمول بوده است.
یکی از روشهای تامین که در بین ملل مختلف رایج بود. استفاده از قلعهها و دژهای بلند نظامی بود که سپاهیان را در برابر حمله دشمن محافظت میکرد. در مواضعی از این حصارها، سنگرها و برجهای دیده بانی بود.
حفر کانال و خندق، زدن خاکریز، گذاشتن موانعی مانند تنه درختان تنومند پیرامون محل استقرارسپاهیان، ازشیوههای تامین یک لشکر به ویژه در شب به حساب میآید.
در گذشته، درمورد انتخاب زمان و مکان نبرد، برخی تدابیر امنیتی رعایت میشد. به عنوان مثال زمان آغاز نبرد. بعد از ظهر انتخاب میشد تا اگر لشکر در ادامه جنگ به مشکلی برخورد نمود، بتواند ازتاریکی شب جهت تجدید قوا یا عقب نشینی استفاده نماید یا محل نبرد درنزدیکی آبادی و شهر انتخاب نمی شد، برای اینکه درصورت شکست، مورد تهاجم دشمن قرارنگیرد.
همچنین برای تامین خزینه، اسلحه خانه، آشپزخانه و زنان و کودکان، آنها را در وسط نزدیک قلب لشکر مستقر میکردند.
پس از اختراع و به کارگیری سلاحهای گرم مانند تفنگ و توپ، یکی از راههای تامین و حمایت از نیروها ی در حال حرکت به سوی دشمن، یعنی پشتیبانی با آتش توپ از آنان، فراروی فرماندهان جنگ قرا ر گرفت. ناپلئون در به کار گیری این روش بسیار تاکید میورزید.ناپلئون گمان میکرد که سربازان بدون داشتن این پوشش حفاظتی و قرارگرفتن در زیر آتش توپخانه دشمن، روحیه خود را به سرعت از دست داده و پا به گریز میگذارند.
« چرا درباره ی خدا به بحث و تحقیق بپردازیم »
انتاژ مکتبهای مقعود و گوناگون فلسفی ، و گسترش مکتب « ماتریالیسم » در میان جوانان و دانش پژوهان گروهی را بر آن داشته است که از خود چنین سؤال کنند.
چرا بشر درباره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبیعت به بحث و تحقیق بپردازد ؟
اصولاً بحث و بررسی پیرامون موجود یا موجوداتی که از قلمرو حس و تجربه بیرون است ، بود و نبود آنها در زندگی بشر تأثیر ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتیجه دیگری ندارد.
یک متفکر اجتماعی ، یک فیلسوف بلند فکر ، باید به دنبال موضوعاتی برود که در متن زندگی بشر قرار گیرد ، و مسائلی را مطرح سازد که هر نوع گره گشائی دربارة آنها ، در بهبود وضع زندگی وی تأثیر بسزائی داشته باشد . در صورتی که بحث و بررسی درباره ی مسائل دور از ماده و طبیعت که زندگی بشر به آن بستگی دارد ، حائز اهمیت نیست ، پس چه بهتر از طرح این مسائل بگذریم ، و فکر خود را روی مسائلی متمرکز سازیم که با زندگی ما کاملاً پیوند داشته باشد .
این منطق گروهی از شکاکان مادی ها است که روی عللی خود را از تحمل و رنج بحث و بررسی راحت ساخته اند و گروهی را از بررسی این مسائل بازداشته اند.
در نخستین فصل این کتاب کوشش شده است که به این پرسش ، پاسخ منطقی داده شود و روشن شود که « ایده مذهبی » از تنها در وضع زندگی مادی و معنوی ما تأثیر بسزائی دارد بلکه اعتقاد به جهان ماوراء طبیعت و ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ ، سرچشمه یک رشته فضائل اخلاقی و گسترش عدالت اجتماعی و تأمین ثبات و آرامش روانی است که هیچ جامعه ای از آن بی نیاز نیست ، گذشته از این اعتقاد به خدا آفریننده علوم و موجب گسترش دانشهاست ( چنانکه به طور روشن همه را ثابت خواهیم نمود . )
بنابراین روی این آثاری که می توان برای خداشناسی تصور نمود ، باید درباره ی آن به بحث وتحقیق بپردازیم تا در صورت ثبوت و صحت ، از منافع بهره مند گردیم .
اینک بیان علل و عواملی که ماوراء به بحث و کنجکاوی وا دار می کند و برای خاطر همین آثار ارزنده ای که فکر « خداشناسی » در ما بوجود می آرود ، باید رنج بحث و تحقیق را برخود هموار سازیم .
عواملی که ما را به بحث وادار می کند :
1ـ بحث و بررسی مایه آرامش روان است .
تاریخ مدون جهان ، حاکی است که بشر در تمام ادوار زندگی به وجود مبدای برای جهان ، اعتقاد داشته ، و عقیده به وجود مانع ، از عقائد کهن و راسخ او بوده است که هیچ گاه در صحت و استواری آن به خود شک راه نمی داده است ، و همواره گروه مادی که فکر دخالت علم و شعور در پیدایش جهان می باشند ، در میان افراد بشر بسیار نارد و انگشت شمار بوده اند .
در میان این طبیعت بیشمار ، دانشمندان عالیقدری ، و فلاسفه ی گرانمایه ی ، محققان و کاشفان و مخترعان بزرگواری ، که رد پی ریزی تمدن و پدید آوردن علوم و آراء بشری ، سهم بسزائی دارند ، و دانش و بینش فوق العاده ی آنها مورد پذیرش همه مردم جهان میباشد . چنین می گویند : نظامات کاخ آفرینش ، اثر یک اندیشه بزرگ و آفریننده ای توانا ، زیبای طبیعت و رنگ آمیزی حیرت آور و نقش و نگار ظاهر جهان ، اثر نقاش چیده دستی است که از روی علم و دانش بیکران خود ، به جهان ، هستی بخشیده و هر جزئی از اجزاء بیکران ، آن را روی نقشه و اندازه گیری خاصی آفریده است . آنان به این اندازه اکتفا نکرده و می گویند : که آفریدگار جهان بشر را برای هدف و مقصد خاصی آفریده و هدف از آفرینش او را وسیله سفراء و پیامبران مخصوص خود بیان نموده است ، و برای تحصیل این هدف یک رشته تکالیف و وظائفی برای او مقرر نموده و برای افراد فرمانبر پاداشهایی و برای مشرکان کیفرهایی معین کرده است .
از طرف دیگر مشاهده می کنم که در طول تاریخ مردانی پاک و دور از هر نوع آلودگی ، با سوابقی درخشان خود را سفیران و پیامبران الهی معرفی نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداکاری و جانبازی دریغ نکرده اند ، تا آنجا که گروهی جان و زندگی خود را در راه اهداف خود ( ارشاد مردم ) از دست داده اند ، و یک چنین فداکاری همه جانبه ، حاکی از اعتقاد راسخ آنان بصدق گفتار خود میباشد .
آیا اتفاق یک چنین جمعیت های مختلف که در میان آنها متفکران بزرگ ، و پی افکنان علوم ، و مردانی صالح و پاک وجود دارد ، کافی نیست که ما را ملزم کنند که در این باره به بحث و تحقیق بپردازیم ، زیرا بعیدات که یک چنین جمعیت بی شمار ، راه خطا بروند و در تشخیص خود اشتباه کنند .
اصول و مبانی اخلاق پیامبر (ص)
روزهایى بس شیرین و بهیادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقصتوصیف و تعریف کرد.
او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسانکاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الاانسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید کهجبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحتبه او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلىبسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى کهخدایش دربارهاش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» پس مابه جاىاینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایىمىرساند چرا که جز آفریدهاش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت«یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مىکند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از ایناقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسولالله اسوه حسنه» .
جملههایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مىشود که همبرکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى وخداپسندانه:
1 آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را«خاضع الطرف» مىنامد یعنى به زمین نگاه مىکرد و سر را کمتربالا مىبرد، این چنین با وقار و متین... با ادب و فروتن. چناندر برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مىآورد و کمترسر را بلند مىکرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مىدید و لحظهاىبلکه کمتر از لحظهاى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
1 - نظرى بجهان از راه هستى و واقعیت - ضرورت وجود خدا .
2 - نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان - خاتمه فصل وحدانیت خدا .
3 - ذات و صفت .
4 - معنى صفات خداوندى 5 - توضیح بیشترى در معنى صفات 6 - صفات فعل 7 - قضا و قدر 8 - انسان و اختیار
1 - نظرى بجهان از راه هستى و واقعیت - ضرورت وجود خدا
درک و شعور انسان که با پیدایش او توأ م است در نخستین گامى که برمیدارد هستى خداى جهان و جهانیان را بر وى روشن میسازد .
زیرا برغم آنان که در هستى خود و در همه چیز اظهار شک و تردید میکنند و
جهان هستى را خیال و پندارمینامند ما میدانیم یکفرد انسان در آغازپیدایش
خود که با درک و شعور توأ م است , خود و جهان را مییابد یعنى شک ندارد که (
او هست و چیزهاى دیگرى جز او هست ) و تا انسان انسان است این درک و علم در
او هست و هیچگونه تردیدى بر نمیدارد و تغییر نمیپذیرد .
این واقعیت و هستى که انسان در برابر سوفسطى و شکاک اثبات میکند ثابت است و
هرگز بطلان نمیپذیرد یعنى سخن سوفسطى و شکاک که در حقیقت نفى واقعیت میکند
هرگز و هیچگاه درست نیست پس جهان هستى واقعیت ثابتى دربر دارد .
ولى هر یک از این پدیده هاى واقعیت دار که در جهان میبینیم دیر یا
زودواقعیت را از دست میدهد و نابود میشود و از اینجا روشن میشود که جهان
مشهود و اجزاء آن خودشان عین واقعیت ( که بطلان پذیر نیست ) نیستند بلکه
بواقعیتى ثابت تکیه داده با آن واقعیت , واقعیتدار میشوند و بواسطه آن
داراى هستى میگردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و
همین که از آن بریدند نابود میشوند ما این واقعیت ثابت بطلان ناپذیر را (
واجب الوجود ) خدا مینامیم .
2 - نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان
راهى که در فصل گذشته براى اثبات وجود خدا پیموده شد ,
راهى است بسیار ساده وروشن که انسان با نهاد خدادادى خود آن را میپیماید و
هیچگونه پیچ و خم نداردولى بیشتر مردم بواسطه اشتغال مداوم که بمادیات
دارند و استغراقى که در لذائذ محسوسه پیدا کرده اند رجوع بنهاد خدادادى و
فطرت ساده و بیآلایش برایشان بسیار سخت و سنگین میباشد .
از این روى اسلام که آئین پاک خود را همگانى معرفى میکند و همه را در
برابرمقاصد دینى مساوى میداند اثبات وجود خدا را با اینگونه مردم از راه
دیگر در میان مینهد و از همان راهى که فطرت ساده را از توجه مردم بدور
داشته با ایشان سخن گفته خدا را میشناساند .
قرآن کریم خدا شناسى را از راههاى مختلف بعامه مردم تعلیم میدهد و بیشتر از
همه افکارشان را به آفرینش جهان و نظامى که در جهان حکومت میکند معطوف
میدارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مینماید زیرا انسان در زندگى چند روزه
خود هر راهى را پیش گیرد و در هر حالى که مستغرق شود از جهان آفرینش و
نظامى که در آن حکومت میکند بیرون نخواهد بود و شعور و ادراک وى از تماشاى
صحنه شگفت آور آسمان و زمین چشم نخواهد پوشید .
این جهان پهناور هستى که پیش چشم ما است ( چنانکه میدانیم ) هر یک ازاجزاء
آن و مجموع آنها پیوسته در معرض تغییر و تبدیل میباشد و هر لحظه در شکل
تازه و بیسابقه اى جلوه میکند .
و تحت تأ ثیر قوانین استنثاء ناپذیر لباس تحقق میپوشد و از دورترین
کهکشانها گرفته تا کوچکترین ذره اى که اجزاء جهان را تشکیل میدهد هر کدام
متضمن نظامى است واضح که با قوانین استثناء ناپذیر خود بطور حیرت انگیزى در
جریان میباشدو شعاع عملى خود را از پستترین وضع بسوى کاملترین حالات سوق
میدهد و به هدف کمال میرساند .
و بالاتر از نظامهاى خصوصى نظامهاى عمومیتر و بالاخره نظام همگانى جهانى که
اجزاء بیرون از شمار جهان را بهمدیگر ربط میدهد و نظامهاى جزئى را بهم
میپیوندد و درجریان مداوم خود هرگز استثناء نمیپذیرد و اختلال برنمیدارد .
شان گفت : تعداد تکرار حروف و کلمات در قرآن ,کاملا سنجیده و حساب
شده است و از تناسب و نـظمى شگفت انگیز حکایت مى کند و نتیجه گرفت که چون
هیچ مؤلف و نویسنده اى نمى تواند در ضـمـن نـگـارش کـتاب , مراعات تعداد
تکرار حروف و کلمات خود را نموده و نظمى خاص در میان آنها تعبیه کند, پس
این ویژگى خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمارمى رود.
اولین مثال ایشان براى اثبات ادعایش , حروف مقطعه قرآن بود که مدعى شد راز و رمز این حروف اسرارآمیز را کشف کرده است .
ایـشـان گفت تکرار حروف مقطعه در سوره مربوطه , بیش از تکرار حروف دیگر است
و نیز معدل تکرار این حروف نسبت به مجموع حروف سوره خاص , بیش از معدل
تکرار این حروف درسورهاى دیگر است .
هـمـچنین در هر یک از 29 سوره اى که در افتتاح آن , حروف مقطعه آمده است ,
مجموع تعداد آن حـرف یا حروف در آن سوره دقیقا و بدون استثنا مضرب 19 مى
باشد و مطالب دیگرى از این دست که در ادامه این مقاله به آنها خواهیم
پرداخت .
بـا اعـلان ایـن خبر و پخش آن توسط رسانه هاى گروهى و جرائد آن روز, این
موضوع به گونه اى غیرمنتظره در همه جا صدا نمود و موجى از شادى و شعف در
میان مسلمانان برانگیخت .
راقـم ایـن سـطـور نیز آن روز از جمله کسانى بود که از خوشحالى در پوست خود
نمى گنجید و مى پنداشت که مسلمین سنگرى بسیار قوى در برابرملحدین گشوده
اند.
انـتشار این خبر در میان روشنفکران کشورهاى اسلامى , نه تنها موجب شعف
وشادى بلکه موجب آن شـد تـا بـسـیـارى از آنـهـا خود به میدان آمده و با
آمارگیرى ازتعداد حروف و کلمات قرآن , پـرده هاى دیگرى از اسرار و رموز این
کتاب آسمانى رابرملا سازند! البته از این عده , جمعى بعد از مدتى سرگردانى
و راه به جایى نبردن ,دست از کار کشیدند.
اما گروهى دیگر که اعتقادى راسختر به اعجاز قرآن داشتند, به این کاوش ادامه
دادند و مقالات و تـالـیـفـاتى نیز منتشر کردند که در مقام نقد یکایک آنها
نیستیم بلکه در این مقاله درصدد آنیم تا اثـبات کنیم , این جریان ,
انحرافى بوده وکسانى که در این وادى افتادند, جز سرگردانى و ناکامى چیزى
عائدشان نشد واشکالات نقضى و حلى فراوانى بر دعاوى آنها وارد است .
قـبـلا متذکر شویم که ایشان اولین نفر در این وادى نبوده و ردپاى این فکر
در کتاب ((الاتقان فى علوم القرآن )) سیوطى نیز دیده مى شود.
(2/112).اسـاسـا بـایـد بـبینیم قرآن خود را چگونه معرفى کرده است ,
پیشوایان معصوم ما قرآن را چـگونه معرفى کرده اند! آیا آن را کتابى
اسرارآمیز, معماگونه , عجیب و غریب وصف نموده اند و یا آن را کتابى روشن و
پرمحتوى خوانده اند؟ .
حـقیقت آن است که قرآن خود را کتاب هدایت و رستگارى مى داند و پیوسته ما را به تلاوت و تدبر در خود دعوت مى کند.
قـرآن مـا را بـه تماشاى حروف و کلمات خوددعوت نمى کند, بلکه همواره ما را به قرائت و تدبر و توجه به هشدارهاى خودفرامى خواند.
قرآن خود را احسن الحدیث مى خواند که باز جنبه معنایى آن مد نظراست نه ساختار لفظى آن , لذا بعد از آن مى فرماید:.
((تـقـشـعـر مـنه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه یهدى به من یشا)) (23/39).
بزرگ ترین معجزه پیامبر بزرگ اسلام قرآن است.عده بسیاری ازاعراب سعی بر این داشتند که در برابر این کتاب آسمانی قد علم کنند و همچون آن را پدید آورند اما آن ها در برابر بلاغت این کتاب از آوردن ١٠ سوره و حتی یک سوره همانند آن عاجز ماندند تا این که خداوند در پاسخ به تلاش آنان خبر داد که(آگر همه ی انسانها و جنیان با هم متحد شوند تا مانند آن را بیاورند هرگز نمی توانند.) اما چرا؟مگر قرآن از چه ویژگی یا ویژگی هایی برخوردار است که این امر را باعث شده؟
پاسخ های بسیاری برای این سوال وجود دارد که به اختصار می توان این ویژگی ها را به دو دسته فصاحت و بلاغت تقسیم کرد.
فصاحت سام بیان زیبا و صریح و آهنگ دلنشین آن می باشد.همچنین بلغت قرآن موارد بساری را در بر می گیرد مانند دستورهای هدایتی در زمینه های مختلف که بر شمردن آنها در قالب این مقاله نمی گنجد.همچنین وجودروابط ریاضی بین آیات و کلمات و سوره ها،خبر از آینده و اشاره به پدیده های علمی که از آن به عنوان اعجاز علمی قرآن نیز یاد می شود نمونه هایی از بلاغت قرآن منسوب می شود.
در این نوشته ها سعی بر آن است که نمونه هایی از اشارات علمی قرآن به طور خلاصه ذکر شود. اما قبل از آن در مورد اعجاز علمیاین کتاب باید به چند نکه اشاره کرد.
اول آنکه قران در اصل کتاب هدایت است و هدف ان جهت بخشیدن به زندگی انسان است و اگر در بعضی از آیات آن به پدیده های علمی اشاره شده از آن جهت است که این کتاب از علم بی پایان خداوند نشأت گرفته
مقدمه:
بی تردید شخصیتهای بزرگی در طول تاریخ وجود داشته اند که تا مدتها موردتوجه عالمیان
بوده اند . اما به دلیل محدود بودن آنها در زمان و مکان هیچ گاه نتوانسته اند ابدی باشند.
اما پیامبران شخصیتهایی هستند که به دلیل ارتباط با عالم وحی و عالم بالا و ارتباط با خداوند متعال که آفریدگار این جهان است شخصیتهای ابدی هستند که هیچگاه فراموش نخواهندشد.
با این حال پیامبران هر دوره با توجه به مغتضیات زمان ومکان آن دوره و با توجه به ظرفیت انسانها پیامهای دینی را به آنها منتقل میکردند بنابرین در دوره های مختلف
پیامبران متعددی انسانها را به سوی سعادت رهنمون ساختند.
در این میان پیامبر اکرم (ص)به عنوان خاتم پیامبران وبا توجه ظرفیت انسانهای این عصر که میتوانند برنامه کامل سعادت را دریافت کنند کاملترین دین را که همانا اسلام است به
همه جهانیان به ارمغان آورد.
بنابراین شناخت پیامبر (ص)به عنوان پیامبر دین اسلام یکی از ضرویات در دین است.
در این تحقیق سعی شده است تا ابتدا به دو مورد از اعجاز قرآن که توسط نگارنده با استفاده از نرم افزارهای قرانی به اثبات رسیده پرداخته شود.
و سپس با استفاده از نرم افزارهای قرآنی و تفاسیر نمونه و المیزان به تفسیر آیاتی از قرآن کریم که در آنها به نام محمد (ص) اشاره شده پرداخته شود .
چکیده:
در قران کریم 4 بار نام پیامبر اکرم (ص)به صراحت با کلمه "محمد" بیان شده است که این
به غیر از کلمات ومضامین زیادی همچون "رسول" است که در مواقعی منظور شخص پیامبر
(ص) میباشد.
سوره هایی که پیامبر (ص) در آن با نام محمد خطاب شده اند عبارتند از:
نکته بسیار بسیار جالب در این 4 آیه که در 4 سوره مختلف از قران کریم آمده این است که هر جا کلمه محمد (ص) آمده در کنار آن جملاتی همچون" فقط فرستاده خداست " و
"پدر هیچ یک از مردان شما نیست" و... آمده است و این را میرساند که شخصیت پیامبر یک شخصیت الهی بوده و اعمال و رفتارو گفتار ایشان خدائیست و هر که اعمال پیامبر را انجام
دهد(سنت) یقینا" آن اعمال درست است .
نکته جالب توجه دیگری را که میتوان به آن اشاره کرد این است که اگر از جزء 1 تا جزء30
قرآن را به ترتیب قرائت کنیم و به کلمه" رسول" دقت کنیم خواهیم دید که اولین باری که
کلمه رسول در قران آمده در جزء 1 سوره بقره ودر آیه 87 آن است ودر آنجا به رسالت
دو پیامبر موسی وعیسی وسایر پیامبران پیش از آنها اشاره کرده و این که مردم در برابر
پیامبران تکبر کردند و پیام آنها را نادیده گرفتند. وآخرین باری که کلمه رسول در قرآن آمده
در جزء 30 ودر آیه ی 2 سوره ا لبینه بوده که در این سوره به بهانه های اهل کتاب اشاره
میکند که می گفتند تا دلیل روشنی نیافتیم دست از آئین خود بر نمی داریم و ادامه میدهدکه بعد از آن که صحیفه پاک نیز بر آنها نازل شد گروهی از انها ایمان نیاوردند و خداوند وعده عذاب
سخت به آنها میدهد .
با آنکه مردم عرب در زمان «پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم حتّی از علوم زمان خودبیبهره بودند و دانشمندان آن زمان نیز در اثر نداشتن وسائل علمی امروز بهخرافات عجیبی مبتلا بودند، مثلاً اعتقاد آنها درباره کره زمین این بود که زمیندر مرکز معیّنی ایستاده و افلاک هفتگانه گرد او میچرخند. و یا زمین غیرکروی است و هیچ گونه حرکت وضعی و انتقالی ندارد، در چنین شرائطی اگر«پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم میخواست قرآن را از جانب خود تدوین کند طبعاً باید طبقآنچه در میان مردم معمولی یا نهایت دانشمندان آن زمان شایع بوده بنویسد،نه آنکه مطالبی برخلاف دانشمندان آن روز و موافق علم امروز در کلمات وعبارات قرآن بیاورد که دانشمندان امروز انگشت حیرت به دهان بگیرند.
ما در اینجا نمی خواهیم کتابهای «قرآن و اکتشافات جدید» یا «قرآن از نظرعلومروز» و یا «علم روز و قرآن» و یا «قرآن برفراز اعصار» و یا کتاب «عذرتقصیر بهپیشگاهمحمّد صلی الله علیه و اله و سلم و قرآن» و دهها کتاب دیگر از این قبیل رارونویس کنیم، زیرا بهقول معروف در این صورت «مثنوی هفتاد من کاغذشود».
ولی به یاری پروردگار میخواهیم چند نمونه از آنچه در بین مردم آنزمان شایع بوده و قرآن برخلاف آنها و طبق علم روز سخن گفته است، برایاثبات اعجاز قرآن بیان نمائیم.
مقدمه
قرآن در آیات زیادى به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و... اشاره دارد. به طورى که انسان را در مقابل عظمت علمى خود خاضع مىکند. ولى آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهاى علمى چیست؟
در این مورد مىتوانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن کریم هدف اصلى و نهایى قرآن نیستبلکه هدف اصلى قرآن هدایت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى واقعى استفاده مىکند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمىشود. این قول مطابق نظر بعضى بزرگان و کسانى است که مىگفتند قرآن تبیان هر چیزى است که در رابطه با هدایت دینى باشد.
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوى انسان و معارف الهى از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمى هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعى و شناخت طبیعت توجه زیادى کرده است. این کلام مىتواند مطابق نظر کسانى باشد که مىگفتند در قرآن همه علوم و معارف دینى و بشرى و تجربى وجود دارد.
ج: قرآن در داستانها و مثالهاى علمى به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن مىگوید و هدف آن بیان مطالب علمى به صورت اصلى یا عرضى نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم
در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبناى قول دوم باطل شده است لکن براى روشنتر شدن مطلب کلام یکى از نویسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مىآوریم: <بعضى از بزرگان معاصر این طور فرمودهاند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى به میان آمده است و شاید هیچ آیهاى نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریدهها براى آگاهانیدن انسان و رهنمونى اوستبه عظمت الهى و سترگى حکمتهایى که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطرى و شناختحضورى خود را شکوفایى دهد، و شدت و نیروى بیشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهتخدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسى، زمین شناسى و یا کیهان شناسى نیست. قرآن کتاب انسان سازى است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقى (تقرب به خداى متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحثهاى تفصیلى در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازهاى که هدف قرآن در هدایت مردم تامین مىشده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیارى از آیات دیگر این آیات داراى ابهامهایى است و کمتر مىتوانیم یک نظر قطعى به قرآن نسبت دهیم ». مثلاً انچه در مورد اعجاز ریاضی شایعه شد
آقای دکتر رشاد خلیفه بنیانگذار سلسله بحث هایی شد که بدون پشتوانه علمی تنها برای بزرگ نشان دادن قرآن طرفداران ودنباله روان زیادی پیدا کرد ولی نمی دانست که قرآن آنقدر بزرگ است که نیازی به شایعه پراکنی وتبلیغ نیست . اگر امروز مسلمانان ضیفند از قران نیست از مهجور ماندن قرآن در میان ما است .
دکـتـر مـحـمـد حـسـن هـیتو, یکى از نقادان اعجاز عددى قرآن در کتاب ((المعجزة القرانیة )) مـى گـوید: از اولین کسانى که تئورى رشاد خلیفه را نقد نمود استاد ((حسین ناجى محمد)) در کتابش موسوم به ((التسعة عشر ملکا)) مى باشد.
ایـشـان هـفـت جـمـله ابداع نموده که همه از 19 حرف تشکیل شده و هر کدام داراى 3 حرف لام مـى بـاشـدو مـجموع حروف این جمله ها نیز 133 است که مضرب 19 و مجموع لام ها در هرهفت جمله نیز 19 است -- .مثل :
1 ـ لا بعث و لا حساب و لا جهنم . 2 ـ لا صراط و لا جنة و لا نعیم .
3 ـ مهندس الکون الرب ابلیس . 4 ـ البهائیة هى الدین الحق
5 ـ بهااللّه آخر الانبیا. 6 ـ الجنة و النار اکذوبتان .
7 ـ رقم تسعة عشر رمز لابلیس .
« مجموع آنها 45:32+13 بنابراین 1345 خشکى و 3245 آب که این نسبت دقیقا باواقعیت خارجى هماهنگ است .» (کتاب معجزه – عدنان رفاعی )
- کلمه یوم به صورت مفرد 365 مرتبه در قرآن آمده است .
2- کلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمده است . 3 - کلمه جهنم در قرآن 77 بار و کلمه جنات و مشتقات آن نیز 77 مرتبه تکرار شده است .
4- کلمه رجل و کلمه امراة هر کدام 24 مرتبه . 5 - کلمه الحیاة و کلمه الموت با مشتقات آنها هر کدام 145 مرتبه . 6- کلمه الملائکة و کلمه الشیطان هر کدام 68 مرتبه .
7- کلمه الملائکة و مشتقات آن 88 مرتبه کلمه الشیطان و مشتقات آن نیز 88 مرتبه
8- کلمه یفسد و مشتقات آن نظیر کلمه ینفع و مشتقات آن هر کدام 50 مرتبه . 9- کلمه الرغبة و مشتقات آن با کلمه الرهبة و مشتقات آن هر کدام 8 مرتبه . 10- کلمه مصیبة و مشتقات آن با کلمه الشکر و مشتقات آن هر کدام 75 مرتبه .
11- کلمه شک و کلمه ظن هر کدام 15 مرتبه . 12- کلمه هلک و مشتقات آن با کلمه نجاة و مشتقات آن هر کدام 66 مرتبه . 13- کلمه النور 24 مرتبه کلمه الظلم و مشتقات آن نیز 24 مرتبه . 14- کلمه الدنیا و کلمه الاخرة هرکدام 115 مرتبه .15- کلمه ثقلت و مشتقات آن با کلمه خفت و مشتقات آن هر کدام 17 مرتبه .
16- کلمه العز و مشتقات آن با کلمه الذل و مشتقات آن هر کدام 21 مرتبه . 17- کلمه قبل و قبلک با کلمه بعد و بعدک هر کدام 149 مرتبه . 18- مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم یعنى 8 مرتبه .
19- کلمه قالوا معادل کلمه قل 332 مرتبه .
20- کلمه قلتم و اقول هر کدام 9 مرتبه .
21- کلمه تقولون و نقول هر کدام 11 مرتبه .
22- مجموع دو کلمه تقولوا و تقولون معادل کلمه قلنا یعنى 27 مرتبه .
23- کلمه البر 12 مرتبه که اگر با کلمه یبسا که هم معناى اوست جمع شود 13 مرتبه مى شود.
24- کلمه البحر نیز 32 مرتبه .